سوی مجنون برسانید
1874
10
- ذاکر: محمدحسین پویانفر
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام سجاد (ع)
- مناسبت: ولادت امام سجاد علیه السلام
- سال: 1396
سوي مجنون برسانيد كه ليلايي هست
ما شنيديم در اين شهر كه آقایي هست
دورِ اين خانه شلوغ است اگر جایي هست
دردمنديم و دلي خوش كه مداوایي هست
شب عيد است بيایيد حنا بگذاريم
سر به خاكِ قدمِ مردِ دعا بگذاريم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احيا دارد
پَرِ گهوارهي تو روحِ مسيحا دارد
و حسن خيره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهي حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهي تام علي بر تو مباركبادا
سومين نام علي بر تو مباركبادا
فطرسي آمده و از تو پري ميخواهد
از تو عيسي نفسِ نابتري ميخواهد
يوسف از دستِ تو مژگانِ تري ميخواهد
كه غبارِ قدمت رُفتهگَري ميخواهد
يا كريميم و سرِ جادهي تو شيعه شديم
ما كنارِ پرِ سجادهی تو شيعه شديم
عشق وقتي به نهايت به نهايت برسد
تازه شايد كه سرش بر كفِ پايت برسد
چشمِ جبريل اگر سوي عبايت برسد
نه محال است مقامش به گدايت برسد
نه فقط پهنهي افلاک نمکگير تواَند
تو از اين كشور و اين خاك نمكگير تواَند
مثلِ پيراهنِ يوسف كه به كنعان آمد
مثلِ ابري كه سرِ خاك بيابان آمد
صاحب خانهي خود جانبِ ايران آمد
خانهي مادريش شاهِ خراسان آمد
خاكِ ما خانهي تو سايه مطلق داري
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داري
عشقِ ايرانيِ ما كارِ بنايت با ماست
حوض و فوّاره و ايوانِ طلايت با ماست
طاقِ گلدسته، رواق، آينههايت با ماست
خادميِ حرم و صحن و سرايت با ماست
طرحِ زيباتري از باغِ جنان ميسازيم
و ضريحِ نويي با فرشچيان میسازيم
مصلحت بود اگر شيرِ خدا ميگشتي
تو علي هستي و شمشيرِ خدا ميگشتي
مست از جلوهي تكبيرِ خدا ميگشتي
تكسوارِ عرب و شيرِ خدا ميگشتي
بازوي هاشميت تيغ اگر بر ميداشت
كربلا زيرِ قدمهات تَرَك بر ميداشت
رخصتت بود اگر يك تنه لشكر بودي
ميمنه، ميسره بودي و مكرّر بودي
اي امام ابنِ امام از همه بهتر بودي
رخصتت بود اگر حضرتِ حيدر بودي
كربلا ديد پدر را نفست ياري كرد
وَه كه با نامِ تو عباس علمداري كرد
واژهات خطبه شد و تيغِ علي وار آورد
خطبهات شورِ علي در دلِ پيكار آورد
چه بلائي به سرِ كاخِ ستمكار آورد
شيعه را با شب و شمشير و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معركه بر پا شده است
كه دعا گوي شما زينبِ كبري شده است
ما شنيديم در اين شهر كه آقایي هست
دورِ اين خانه شلوغ است اگر جایي هست
دردمنديم و دلي خوش كه مداوایي هست
شب عيد است بيایيد حنا بگذاريم
سر به خاكِ قدمِ مردِ دعا بگذاريم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احيا دارد
پَرِ گهوارهي تو روحِ مسيحا دارد
و حسن خيره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهي حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهي تام علي بر تو مباركبادا
سومين نام علي بر تو مباركبادا
فطرسي آمده و از تو پري ميخواهد
از تو عيسي نفسِ نابتري ميخواهد
يوسف از دستِ تو مژگانِ تري ميخواهد
كه غبارِ قدمت رُفتهگَري ميخواهد
يا كريميم و سرِ جادهي تو شيعه شديم
ما كنارِ پرِ سجادهی تو شيعه شديم
عشق وقتي به نهايت به نهايت برسد
تازه شايد كه سرش بر كفِ پايت برسد
چشمِ جبريل اگر سوي عبايت برسد
نه محال است مقامش به گدايت برسد
نه فقط پهنهي افلاک نمکگير تواَند
تو از اين كشور و اين خاك نمكگير تواَند
مثلِ پيراهنِ يوسف كه به كنعان آمد
مثلِ ابري كه سرِ خاك بيابان آمد
صاحب خانهي خود جانبِ ايران آمد
خانهي مادريش شاهِ خراسان آمد
خاكِ ما خانهي تو سايه مطلق داري
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داري
عشقِ ايرانيِ ما كارِ بنايت با ماست
حوض و فوّاره و ايوانِ طلايت با ماست
طاقِ گلدسته، رواق، آينههايت با ماست
خادميِ حرم و صحن و سرايت با ماست
طرحِ زيباتري از باغِ جنان ميسازيم
و ضريحِ نويي با فرشچيان میسازيم
مصلحت بود اگر شيرِ خدا ميگشتي
تو علي هستي و شمشيرِ خدا ميگشتي
مست از جلوهي تكبيرِ خدا ميگشتي
تكسوارِ عرب و شيرِ خدا ميگشتي
بازوي هاشميت تيغ اگر بر ميداشت
كربلا زيرِ قدمهات تَرَك بر ميداشت
رخصتت بود اگر يك تنه لشكر بودي
ميمنه، ميسره بودي و مكرّر بودي
اي امام ابنِ امام از همه بهتر بودي
رخصتت بود اگر حضرتِ حيدر بودي
كربلا ديد پدر را نفست ياري كرد
وَه كه با نامِ تو عباس علمداري كرد
واژهات خطبه شد و تيغِ علي وار آورد
خطبهات شورِ علي در دلِ پيكار آورد
چه بلائي به سرِ كاخِ ستمكار آورد
شيعه را با شب و شمشير و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معركه بر پا شده است
كه دعا گوي شما زينبِ كبري شده است
نظرات
نظری وجود ندارد !