علی اکبر حائری

سفر خوبه نه اینجوری غریبونه باخون دل

1580
3
سفر خوبه، نه اینجوری غریبونه، با خون دل
از این کوچه، به اون کوچه
از این منزل، به اون منزل

مارو با رنج و مکافات آوردن
دقیقا بد ترین اوقات آوردن

پشت دروازه‌ی ساعات آوردن ۲

ما رو نامردای بد ذات آوردن
خولی و شمر و با سادات آوردن

جلو سادات، خیرات آوردن ۲

سر و زدن، روی نیزه ها
حسین من، بمن العزا

مگه از یاده من میره
الهی کورشه چشماشون

چقدر اینجا یهودی هست
چقدر تنده نگاهاشون

مارو از کوچه های تنگ رد کردن
از میون ساز و آهنگ رد کردن

بی جهاز با شتر لنگ رد کردن
سیلی خوردم و چشام تار شد داداش

نوبت اشک علمدار، شد داداش
خواهرت راهی بارار، شد داداش

مناسبم نبود این فضا
حسین من، بمن العزا

خبر داری، تو اون بزمی که من رفتم شرابم بود
خبر داری ، جلو انذار سر آستین حجابم بود

یوسف و دوباره تو چاه انداختن
واسمون یک مهمونی، راه انداختن

دخترات میترسیدن، میلرزیدن
دلقک ها جلو حرم می رقصیدن

سر بارار که رفتیم سرم داد زدن
چشمشان کور همه قصد تماشا دارند

جگرم سوخت، زمانی که رقیه می‌گفت
عمه جان این همه دختر، همه بابا دارند

حسین....

خواهران جلیله را بردند، دختران قبیله را بردند
دست بسته عقیله را بردند

ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش