زینب آن خانمی که ماه شب است
2178
12
- ذاکر: مجتبی رمضانی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت زینب (س)
- مناسبت: شب چهارم محرم
- سال: 1401
زینب آن خانمی که ماه شب است
زینب آن خانمی که زین أب است
شیرزن شیرازه ی علی ست
مریمِ خانواده ی علی ست
نفَس شیعه است در عالم
بازدم چون حسین و زینب، دم
گوشه ای از حیاش آسیه
گوشه ای از نجابتش مریم
شأن «ما یسترون» برادر اوست
کاتب شأن اوست «نون» و «قلم»
مادرش بوده از ازل زهرا
جد او بوده از ازل خاتم
رهبرش گفت: «إصبری اُختی»
پای کوبید بر زمین محکم
آن چنان محو در حسینش بود
گوییا رفته در سکوت عدم
بعد عباس غیرتش جوشید
آن چنان که نیفتد این پرچم
گرچه او را کشیدند به بند
دشمنانش اسیر او شده اند
روی نی تا دید پسرها را
گفت پس بنگرید دریا را
پس شما سایه ی سرم باشید
پیشمرگ برادرم باشید
ما گرفتار هلهله شده ایم
همسفرهای حرمله شده ایم
اصلا این حرمله مودب نیست
ملأ عام جای زینب نیست
مردم شام طعنه را بلدند
بوسه بر چکمه های شمر زدند
دامن شامیان پر از سنگ است
چقدر کوچه هایشان تنگ است
گفت کوچه های مدینه باریک است
روز هم مثل شب تاریک است
بدی کوچه های تنگ این است
میشود ز هر طرف رهت را بست
مثلا کوچه ای که زهرا رفت
از قدش تازیانه بالا رفت
کوچه برای مادر من قتلگاه شد
سیلی زدند و صورت مادر سیاه شد
آتش افتاده روی معجرمان
آستین هایمان به روی سرمان
قصه ی شام داغ سینه شده
چشم ها خیره بر سکینه شده
آه باید فقط فغان بکشم
خار از پای کودکان بکشم
چقدر حرف آب را زده اند
پیش سقا رباب را زده اند
میشناسید؟ آن سر سقاست
آنکه بر روی نی پخش و پلاست
نذر نجمه کنید سرهارا
ببرید از حرم نظرها را
نخورد سنگ ها به دلبر من
نشکند ابروی برادر من
روی نی سر کنید قربانی
نشکند از حسین دندانی
طعنه هاشان گریز میخواهد
زینب آن خانمی که زین أب است
شیرزن شیرازه ی علی ست
مریمِ خانواده ی علی ست
نفَس شیعه است در عالم
بازدم چون حسین و زینب، دم
گوشه ای از حیاش آسیه
گوشه ای از نجابتش مریم
شأن «ما یسترون» برادر اوست
کاتب شأن اوست «نون» و «قلم»
مادرش بوده از ازل زهرا
جد او بوده از ازل خاتم
رهبرش گفت: «إصبری اُختی»
پای کوبید بر زمین محکم
آن چنان محو در حسینش بود
گوییا رفته در سکوت عدم
بعد عباس غیرتش جوشید
آن چنان که نیفتد این پرچم
گرچه او را کشیدند به بند
دشمنانش اسیر او شده اند
روی نی تا دید پسرها را
گفت پس بنگرید دریا را
پس شما سایه ی سرم باشید
پیشمرگ برادرم باشید
ما گرفتار هلهله شده ایم
همسفرهای حرمله شده ایم
اصلا این حرمله مودب نیست
ملأ عام جای زینب نیست
مردم شام طعنه را بلدند
بوسه بر چکمه های شمر زدند
دامن شامیان پر از سنگ است
چقدر کوچه هایشان تنگ است
گفت کوچه های مدینه باریک است
روز هم مثل شب تاریک است
بدی کوچه های تنگ این است
میشود ز هر طرف رهت را بست
مثلا کوچه ای که زهرا رفت
از قدش تازیانه بالا رفت
کوچه برای مادر من قتلگاه شد
سیلی زدند و صورت مادر سیاه شد
آتش افتاده روی معجرمان
آستین هایمان به روی سرمان
قصه ی شام داغ سینه شده
چشم ها خیره بر سکینه شده
آه باید فقط فغان بکشم
خار از پای کودکان بکشم
چقدر حرف آب را زده اند
پیش سقا رباب را زده اند
میشناسید؟ آن سر سقاست
آنکه بر روی نی پخش و پلاست
نذر نجمه کنید سرهارا
ببرید از حرم نظرها را
نخورد سنگ ها به دلبر من
نشکند ابروی برادر من
روی نی سر کنید قربانی
نشکند از حسین دندانی
طعنه هاشان گریز میخواهد
نظرات
نظری وجود ندارد !