زهی بارگاهت که بر عرش اعلی
562
8
- ذاکر: حاج حسن خلج
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام رضا (ع)
- مناسبت: ولادت امام رضا علیه السلام
- سال: 1402
زهی بارگاهت که بر عرش اعظم
به تعظیم تو پشت نه آسمان خم
زهی بارگاهت که بر عرش اعظم
به تعظیم تو پشت نه آسمان خم و همه اهل آسمان خم
تو مقصود بودی وگرنه نبودی
اساس دو گیتی بنای دو عالم
به ظاهر فرزند فرزند آدم
به معناست فرزند فرزندت آدم
ریشه تویی اصل تویی
بنا تویی
رسوم همه انبیا در تو ظاهر
علوم همه اولیا در تو مدغم
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
میان زادهی موسی
برای خلقت آن اژدهای هول انگیز
همیشه تکیهی موسی بر آن بلند عصا است
ولی امام نگاهی به نقش پرده نمود
ز هیبت نظرش شیر زنده شد برخاست
یکی به فیض عصا و یکی به نور نگاه
ببین تفاوت ره از کجای تا به کجاست
اگر پور مریم تنی کرد زنده
به یک دم کنی زنده صد پور مریم
نظر کن به قلبم که آتش بگیرم
برای شهید غریب محرم
مرا جان شهزادهات
مکن دور از خود بلا اینکه یک دم
سینه نه بنگر به دشت آتشم
این نفس نه شعله هر دم میکشم
دیده را گریان جگر را بریان مکن
بین آب و آتشم هیران مکن
آخه بعد تو ناز برای چه کنم ؟
برای دخترانم مادری کن
یتیمان مرا جمع آورری کن
فلک دارد سر آزار زینب
نخواهد گرمی بازار زینب
از آن ترس به غم دم ساز گردم
تو را بگذارم خود باز گردم
چون خم شدم پای تو بوسم موقع وداع
رفتی و قامت من خمیده ماند
به تعظیم تو پشت نه آسمان خم
زهی بارگاهت که بر عرش اعظم
به تعظیم تو پشت نه آسمان خم و همه اهل آسمان خم
تو مقصود بودی وگرنه نبودی
اساس دو گیتی بنای دو عالم
به ظاهر فرزند فرزند آدم
به معناست فرزند فرزندت آدم
ریشه تویی اصل تویی
بنا تویی
رسوم همه انبیا در تو ظاهر
علوم همه اولیا در تو مدغم
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
میان زادهی موسی
برای خلقت آن اژدهای هول انگیز
همیشه تکیهی موسی بر آن بلند عصا است
ولی امام نگاهی به نقش پرده نمود
ز هیبت نظرش شیر زنده شد برخاست
یکی به فیض عصا و یکی به نور نگاه
ببین تفاوت ره از کجای تا به کجاست
اگر پور مریم تنی کرد زنده
به یک دم کنی زنده صد پور مریم
نظر کن به قلبم که آتش بگیرم
برای شهید غریب محرم
مرا جان شهزادهات
مکن دور از خود بلا اینکه یک دم
سینه نه بنگر به دشت آتشم
این نفس نه شعله هر دم میکشم
دیده را گریان جگر را بریان مکن
بین آب و آتشم هیران مکن
آخه بعد تو ناز برای چه کنم ؟
برای دخترانم مادری کن
یتیمان مرا جمع آورری کن
فلک دارد سر آزار زینب
نخواهد گرمی بازار زینب
از آن ترس به غم دم ساز گردم
تو را بگذارم خود باز گردم
چون خم شدم پای تو بوسم موقع وداع
رفتی و قامت من خمیده ماند
نظرات
نظری وجود ندارد !