زهرا شدم که روشنی خانه ات شوم
2188
7
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: فاطمیه
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1400
زهرا شدم که روشنی خانه ات شوم
با افتخار خادم کاشانه ات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانه ات شوم
مانند کوه تکیهگه شانهات شوم
پیش خدا ملاک، عزیز تو بودن است
بالاترین مقام، کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن
هستم زهرچه غیر تو بی زار اباالحسن
پای تو قبل میثم تمار اباالحسن
من سرنهاده ام به روی دار اباالحسن
دل را فقط به سوی تو پر میدهم علی
لب تر کنی برای تو سر می دهم علی
امروز جای تیغ تو زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید به احترام تو دنیا بایستد
پای دفاع حق تو محشر به پا کنم
امروز من بجای تو خیبر به پا کنم
آمادهام که رفع گرفتاریت کنم
دراین هوای درد هواداریت کنم
لشکر نیاز نیست خودم یاریت کنم
در کوچههای شهر علمداریت کنم
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هرجا کشیده شد
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی پشت در مرو
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد
در پشت در نشست، در امّا بلند شد
ای روزگار ناله زهرا بلند شد
اینجای روضه را همه باید گذر کنند
از آنچه دید خادمه صرفنظر کنند
دیگر از آن به بعد شب راحتی نداشت
زهرا به زنده ماندن خود رغبتی نداشت
مردم کسی به حال علی دقتی نداشت
گویا برای شهر اهمیتی نداشت
از این به بعد بود علی بیپناه شد
در کوچه های شهر به او بد نگاه شد
از این به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه محرم شروع شد
با افتخار خادم کاشانه ات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانه ات شوم
مانند کوه تکیهگه شانهات شوم
پیش خدا ملاک، عزیز تو بودن است
بالاترین مقام، کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تار اباالحسن
هستم زهرچه غیر تو بی زار اباالحسن
پای تو قبل میثم تمار اباالحسن
من سرنهاده ام به روی دار اباالحسن
دل را فقط به سوی تو پر میدهم علی
لب تر کنی برای تو سر می دهم علی
امروز جای تیغ تو زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید به احترام تو دنیا بایستد
پای دفاع حق تو محشر به پا کنم
امروز من بجای تو خیبر به پا کنم
آمادهام که رفع گرفتاریت کنم
دراین هوای درد هواداریت کنم
لشکر نیاز نیست خودم یاریت کنم
در کوچههای شهر علمداریت کنم
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هرجا کشیده شد
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی پشت در مرو
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ آمد و دریا بلند شد
در پشت در نشست، در امّا بلند شد
ای روزگار ناله زهرا بلند شد
اینجای روضه را همه باید گذر کنند
از آنچه دید خادمه صرفنظر کنند
دیگر از آن به بعد شب راحتی نداشت
زهرا به زنده ماندن خود رغبتی نداشت
مردم کسی به حال علی دقتی نداشت
گویا برای شهر اهمیتی نداشت
از این به بعد بود علی بیپناه شد
در کوچه های شهر به او بد نگاه شد
از این به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه محرم شروع شد
نظرات
نظری وجود ندارد !