السلام ای که دادی پناهم
363
17
- ذاکر: سعید خرازی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم محرم
- سال: 1402
السلام ای که دادی پناهم
گر چه نالایق و رو سیاهم
عزتم را در دو عالم از تو میخواهم
حسین جان، حسین جان به اذن زهرا شدم ذاکر و مرثیه خوانت
نظر کن، نظر کن روضه بخوانم گریه کنم با گریه کنانت
ای جسم تو پاره پاره
زخمت افزون از ستاره
بر حال ما کن نظاره
یا ثارالله وابن ثاره
یا ثارالله وابن ثاره ...
ای عمه بیا دلآرا اینجاست
فرزند مدد کار یتیمان با ماست
از چادر من رنگ لبش تیرهتر است
جای ضربات چوب خَزران پیداست
بابا چه شد امشب تو به ما سر زدهای
بیشک که همیشه لطف شامل ماست
آمد که به ما سر بزند دخت یزید
دیدم که وقار خود کنم حفظ بهجاست
او داشت به تن لباسی از جنس حریر
اما تن من لباسی از حجب و حیاست
پرسید که از تبار و نسل کهاید ؟
که این وجود تو پر از عشق و صفاست
گفتم که ز نسل حیدر کرارم
بابام حسین و مادرم خیر النساءست
پرسید برایم از اباالفضل بگو
گفتم که عموی من خداوند وفاست
تا بود کسی به ما جسارت ننمود
تا رفت ببین خرابهها منزل ماست
یکبار به شدت از شتر افتادم
میبینی اگر زندهام لطف خداست
زود اگر برداشتم لب از لبت خورده نگیر
چون لبت از خوردههای چوب سوزن سوزن است
کی بریده حنجرت را کُند بوده خنجرش
این چه طرز ذبح کردن یا گلو بریدن است
لب بالا که بوسیدم به پایینی حواسم نیست
شدم سرگرم لبهایت به پیشانی حواسم نیست
نشد خود را بیارایم سر و وضعم مرتب نیست
لباس نو نپوشیدم تو سلطانی حواسم نیست
چه سختیها کشید عمه ولی کوهی مقاوم بود
به غارت رفت معجرها حجاب ما مداوم بود
حروف حلقی از مخرج ادا کردن چه سختت بود
نظر کردم به حلقومت نوک نیزه ...
زجر اگه دختر داشت میفهمید
با تو اینجوری رفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت
تو رو اینجوری گرفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت
تو را با سیلی بیدار نمیکرد
دختر داشت میفهمید
گل سر چیه، موی بلندتر چیه
میفهمید بهونه چیه، آینه و شونه چیه
النگو چیه، شونه نشه مو چیه
شونه نداری
خرابه میخوابی مگه خونه نداری
موهات سفیده
دستای کوچیک تو رو نیزه بریده
نفس نداری
دلِ خوش از حرمله و شبث نداری
گر چه نالایق و رو سیاهم
عزتم را در دو عالم از تو میخواهم
حسین جان، حسین جان به اذن زهرا شدم ذاکر و مرثیه خوانت
نظر کن، نظر کن روضه بخوانم گریه کنم با گریه کنانت
ای جسم تو پاره پاره
زخمت افزون از ستاره
بر حال ما کن نظاره
یا ثارالله وابن ثاره
یا ثارالله وابن ثاره ...
ای عمه بیا دلآرا اینجاست
فرزند مدد کار یتیمان با ماست
از چادر من رنگ لبش تیرهتر است
جای ضربات چوب خَزران پیداست
بابا چه شد امشب تو به ما سر زدهای
بیشک که همیشه لطف شامل ماست
آمد که به ما سر بزند دخت یزید
دیدم که وقار خود کنم حفظ بهجاست
او داشت به تن لباسی از جنس حریر
اما تن من لباسی از حجب و حیاست
پرسید که از تبار و نسل کهاید ؟
که این وجود تو پر از عشق و صفاست
گفتم که ز نسل حیدر کرارم
بابام حسین و مادرم خیر النساءست
پرسید برایم از اباالفضل بگو
گفتم که عموی من خداوند وفاست
تا بود کسی به ما جسارت ننمود
تا رفت ببین خرابهها منزل ماست
یکبار به شدت از شتر افتادم
میبینی اگر زندهام لطف خداست
زود اگر برداشتم لب از لبت خورده نگیر
چون لبت از خوردههای چوب سوزن سوزن است
کی بریده حنجرت را کُند بوده خنجرش
این چه طرز ذبح کردن یا گلو بریدن است
لب بالا که بوسیدم به پایینی حواسم نیست
شدم سرگرم لبهایت به پیشانی حواسم نیست
نشد خود را بیارایم سر و وضعم مرتب نیست
لباس نو نپوشیدم تو سلطانی حواسم نیست
چه سختیها کشید عمه ولی کوهی مقاوم بود
به غارت رفت معجرها حجاب ما مداوم بود
حروف حلقی از مخرج ادا کردن چه سختت بود
نظر کردم به حلقومت نوک نیزه ...
زجر اگه دختر داشت میفهمید
با تو اینجوری رفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت
تو رو اینجوری گرفتار نمیکرد
زجر اگه دختر داشت
تو را با سیلی بیدار نمیکرد
دختر داشت میفهمید
گل سر چیه، موی بلندتر چیه
میفهمید بهونه چیه، آینه و شونه چیه
النگو چیه، شونه نشه مو چیه
شونه نداری
خرابه میخوابی مگه خونه نداری
موهات سفیده
دستای کوچیک تو رو نیزه بریده
نفس نداری
دلِ خوش از حرمله و شبث نداری
نظرات
نظری وجود ندارد !