روز محشر کار ما با فاطمه است
3992
15
- ذاکر: حاج مهدی سلحشور
- سبک: زمزمه
- موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1403
روز محشر، کار ما با فاطمه است
نقش پیشانی ما، یا فاطمه است
از کرامت، بر جبین ما همه
ثبت کن هذا محب الفاطمه
مهر تو روز قیامت، هست ماست
رشتههای چادرت در دست ماست
من نگفتم به علی ها کی بود
چون که این چادر من خاکی بود
بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از این سو، مدینه تیغ به رویم
نشسته است از آن سو فراق تو به کمینم
به چادرت متوسل شدم که باز بمانی
منی که کهف امانم منی که حصن حصینم
مرا شکستن پهلو، مرا شکستن بازو
چنان شکست که مِن بعد با شکست عجینم
علی به خاطر بستر نشینی تو بگرید
تو هم به خاطر خانه نشینی من گریه کن
واسه زخم بازوت، علی را حلال کن
واسه درد پهلوت، علی رو حلال کن
واسه دست بستهاش
نتونست که برداره اون در رو از روت
من علی ام که خدا قبلهنما ساخت مرا
جز خدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا
من که یکباره در از قلعهی خیبر کندم
داغ زهرا به خدا از نفس انداخت مرا
نقش پیشانی ما، یا فاطمه است
از کرامت، بر جبین ما همه
ثبت کن هذا محب الفاطمه
مهر تو روز قیامت، هست ماست
رشتههای چادرت در دست ماست
من نگفتم به علی ها کی بود
چون که این چادر من خاکی بود
بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از این سو، مدینه تیغ به رویم
نشسته است از آن سو فراق تو به کمینم
به چادرت متوسل شدم که باز بمانی
منی که کهف امانم منی که حصن حصینم
مرا شکستن پهلو، مرا شکستن بازو
چنان شکست که مِن بعد با شکست عجینم
علی به خاطر بستر نشینی تو بگرید
تو هم به خاطر خانه نشینی من گریه کن
واسه زخم بازوت، علی را حلال کن
واسه درد پهلوت، علی رو حلال کن
واسه دست بستهاش
نتونست که برداره اون در رو از روت
من علی ام که خدا قبلهنما ساخت مرا
جز خدا و نبی و فاطمه نشناخت مرا
من که یکباره در از قلعهی خیبر کندم
داغ زهرا به خدا از نفس انداخت مرا
نظرات
نظری وجود ندارد !