
دختران شهدا روی سرم جا دارند دخترانی که به دل حسرت بابا دارند دختران شهدا حلّ معمّا کردند راهی آخر به دل فاطمه پیدا کردند دختران شهدا فاطمی و زینبیاند از همان بدو تولّد همگی مکتبیاند دختران شهدایند همه آزاده رهرو واقعی نهضت حاجیزاده دختران شهدا صبر و صلابت دارند دختران شهدایند، شهامت دارند دختران شهدا راوی امر ولیاند بخشی از امّت میلیونی سیّد علیاند دختران شهدا چشمهی نورند همه لشکر فاطمهی روز ظهورند همه دختران شهدا کربوبلایی هستند دل به امّالشّهدا، حضرت زهرا بستند دختران مظهری از عاطفه و احساسند دختران شهدا روی پدر حسّاسند در دل تک تکشان خیمهی ماتم برپاست خب همه دلخوشی هر شب دختر باباست مژدهی فتح دهد قدرت ایمانیشان خانمانسوز کند گریهی پنهانیشان دختران شهدا داغ مکرّر دیدند آه از آنها که تن زخمی و بیسر دیدند سایهی امن پدر از سرشان کم میشد پیش چشم تَرشان روضه مجسّم میشد روضهی غربت و جانسوز یتیمان حسین روضهی غارت اطفال پریشان حسین دختران شهدا منشأ گریهند همه سوم ماه، عزادار رقیّهند همه دختران شهدا را همه تکریم کنند دستهای گُل به مصیبتزده تقدیم کنند کمتر از اجر شهادت نبوَد یاد شهید کمتر از گُل که نگفتیم به اولاد شهید دختران شهدامان همه در امنیتند با دعای پسر فاطمه در امنیتند دختر کشتهی گودال ولی سیلی خورد طفل مظلوم حسین ابن علی سیلی خورد دختر کشتهی گودال و اسارت، ای وای! دختر کشتهی گودال و جسارت، ای وای! راهی شام بلا در شب تنهایی شد دختری در غل و زنجیر تماشایی شد دختر سیّد و سالار شهیدان غش کرد آنچنان خورد لگد، بین بیابان غش کرد دختر سیّد و سالار شهیدان غم دید دور تا دور خودش آنهمه نامحرم دید طفل معصوم شبی چشم تَرش درد گرفت مثل امّ ابیها کمرش درد گرفت طفل معصوم همه بال و پَرش میلرزید بعد سیلی سنان بود سرش میلرزید نازدانه سر دوش عمو جایش بود دختر حرمله مشغول تماشایش بود طفل معصوم کجا، قائلهی شام کجا؟! طفل معصوم کجا و ملأعام کجا؟! نوهی حضرت زهرا سر بازار رسید آه ناموس خدا مجلس اغیار رسید ***** اگه دشمنت به ما خارجی گفت اگه از سیلی رُو گونه گُل شکفت اگه پای نیزه ما رو میزدن فدای سرت، تو از نیزه نیفت زندگی بی تو دیگه دردسره این روزای من روزای آخره جون نمیدم بابا تا نبوسمت خرابه منتظرم، یادت نره ... چوب از یزید خوردهای و قهر با منی؟! ... بین هق هقم از عمّه پرسیدم توی جایی که پُر از آدم بود غیر بابام و داداشام و عموم کس دیگهای به ما مَحرم بود؟ آره اونجا بود که ما رو میزدن دقیقاً کنار نیزه، روبروت تا که اومدم بگم عموم کجاست یکی سیلی زد و گفت اینم عموت ... دختر حرمله چه مغرور است به من از دور دست تکان میداد تا که فهمید من یتیم شدهام پدرش را به من نشان میداد ... این لب هزار بار مرا بوسه داده است گر میزنی، مقابل دختر دگر مزن