محمدحسین حدادیان

خانه‌ی کوچک تو هیچ‌کم از زندان نیست

186
5
خانه‌ی کوچک تو، هیچ کم از زندان نیست
خالى از آمدن و رفتن زندان‌بان نیست

بین یک مشت نگهبان، که بوى ایمان نیست
زندگى با زن و بچه، بخدا آسان نیست

خانه‌ات امنیت از دست نگهبانان داشت؟
واقعاً ایمنى از حمله‌ی نااهلان داشت؟

اصلا این غصه به پیمانه‌ی تو ریخته‌اند؟
اصلاً آقا سر پروانه ی تو ریخته‌اند؟

شعله بر دامن کاشانه‌ی تو ریخته‌اند؟
چل نفر در وسط خانه‌ی تو ریخته‌اند ؟

راه ناموس تو را بست کسى در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسى در کوچه؟

کوچه‌ای بود مدینه، که زنی خورد زمین
ناگهان مادرتان، با زدنی خورد زمین

فاطمه با لگد بددهنی خورد زمین
حسن عسکری، آنجا حسنی خورد زمین

قسمت این بود که او، درد و مِهَن جمع کند
گوشوار از وسط کوچه، حسن جمع کند

پسری داشتی و، آب به لب‌های تو ریخت
لحظه‌ی تشنگی‌ات، گریه به غم‌های تو ریخت

اشک بالای سر پیکر تنهای تو ریخت
خاک‌ها بر سرش از ماتم عظمای تو ریخت

روی زانوی پسر بودی و عطشان نشدی
حسن فاطمه، صد شکر که عریان نشدی

خواهری داشتی و حرمت او حفظ شده
دست بسته نشده، عزت او حفظ شده

بعد تو روسری عصمت او حفظ شده
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت

اما امان ز ناقه‌ی عریان زینبین

من به عمرم سر بازار نرفته بودم
لگد شمر مرا راهی بازارم کرد

ای احترام واجب زینب، دم غروب
عریان شدی و جسم تو بی احترام شد

خدایی نامرده
اونی که با نیزه راه گلوتو سد کرده
یا اونی که پیش زینب جسم تو رو لگد کرده

از حرم رفت و روز من شب شد
گریه کردن نصیب زینب شد

آنقدر نیزه رفت و آمد کرد
بدن شاه نامرتب شد

چه نامرتب
بریده شد رگای تو، بمیره زینب

خدانگهدار
محرم و پرچمهای رو در و دیوار
از در و دیوار
میاد صدای ناله‌ی مادری انگار
خدانگهدار

خسته نباشید
مزدتونه به زودیا کربلا باشید

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش