حنیف طاهری

حسین آینه بود و مرا نشان میداد

9776
7
حسین آینه بود و مرا نشان می‌داد
حدیث حُسن من و دست آسمان می‌داد

حسین آن که به حکم ادب عیان و نهان
همیشه کمترِ من زر به این و آن می‌داد

حسین آن که خودش در کرَم نظیر نداشت
نشانِ منزل من را به سائلان می‌داد

حسین آن که فرشته غبار روبش بود
برادرانه عبای مرا تکان می‌داد

حسین آن که نخستین نوشته‌ی قلم است
حروف نام مرا یاد کودکان می‌داد

حسین آن که نگفتم برایش از کوچه
نگفته داشت به یاد مدینه جان می‌داد

شهید مقتل او بود کودکم یعنی
حسین آینه بود و مرا نشان می‌داد
***
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم
***
آمد از خیمه همچو قرص قمر
آنکه آماده برای پرواز است

اشتیاق است و ترس جا ماندن
بند نعلین او اگر باز است

کربلا با نسیم گلبرگش
رنگ و بوی گلاب می‌گیرد

حسنی‌زاده است، حق دارد
چهره‌اش را نقاب می‌گیرد

آخر او ماه پاره می‌باشد
مثل خورشید عرشه‌ی زین است

آن گلی که به چشم می‌آید
زودتر در نگاه گلچین است

قامت سبز و قد کوتاهش
بوی کامل‌ترین غزل دارد

این‌که شوقِ زبانزدِ عشق است
سینزده شیشه‌ی عسل دارد

جشن دامادی و بلوغش بود
که به تکلیف خود عمل می‌کرد

مثل یک غنچه زیر مرکب‌ها
داشت خود را کمی بغل می‌کرد

سینه‌گاهش کمی تحمّل داشت
آن هم از دست نعل‌ها وا شد

معجزه پشت معجزه آمد
نونهالی شبیه طوبی شد

گر عمو را شکسته می‌خواند
گر کلامی به لب نمی‌آرد

در مسیر صدای بی‌حالش
استخوان مزاحمی دارد

قامت او کمی بزرگ شده‌ست
یا عمو قامت خمی دارد!؟

ردّ پای کشیده‌ی او تا
وسط خیمه لاله می‌کارد

بر سر گیسوی پریشانش
رنگ خونابه نیست رنگ حناست

آخرین نوجوان بی حجله
تازه داماد سیّدالشهداست

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش