جهان روشن از طلعت فاطمه است

جهان روشن از طلعت فاطمه است

[ حاج جواد حیدری ]
ای جان جهان جهان جان ادرکنی 
قیوم زمین و آسمان ادرکنی 

احیا گر صد دم مسیحا الغوث 
یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی 

جهان روشن از طلعت فاطمه است 
کلام خدا صحبت فاطمه است 

سر سفره ها برکت فاطمه است 
کس و کار ما حضرت فاطمه است 

تو در عشق پیغمبری می کنی 
برای همه مادری می کنی 

تو هستی تمامی هست پدر 
غم تو دلیل شکست پدر

همین که نشستی نشسته پدر 
عبا را تو دادی به دست پدر

نخ چادرت رخت احرام بود 
نبی در کنار تو آرام بود 

چه چای نابی است در پند تو 
کلید بهشت است لبخند تو 

به پیشانی ماست سر بند تو 
پسر های ما نذر فرزند تو 

همه نوکر ها نوکر جان نثار تو ایم
گدایان ایل و تبار تو ایم
 
وجود تو در اوج شب ماه شد 
مسیر خدا با تو کوتاه شد 

حضور تو خورشید این راه شد 
یداللّٰه با تو یداللّٰه شد

تو جام غدیر خم آورده ای 
تو مارا مرید علی کرده ای

علی فاطمه هست و زهرا علی 
شده ذکر فاطمه یا علی 

رسیدیم با فاطمه تا علی 
به زهرا سپرده حرم را علی

پر از شور و شعف میرویم 
به همراه مادر نجف میرویم 

غلام علی قنبر فاطمه است
علی دوست در لشکر فاطمه است 

تمام وطن محضر فاطمه است 
که این مملکت کشور فاطمه است 

به لطف تو یکتا پرستیم ما 
سر جا نمازت نشسته ایم ما

غمت شعله بود و به گلزار خورد
گذارت به بن بست ادیان خورد 

مسیر به یک پست قدار خورد 
چنان زد سرت به دیوار خورد

همین که پر تو زمین گیر شد
دل آینه مات و تکثیر شد

پسر خواست مانع شود دیر شد 
بمیرم حسن یک شبه پیر شد 

غم مجتبی زخم ملموز نیست 
کشنده تر از داغ ناموس نیست

گر چه از درد فشرده است به هم دندانت 
ای گل سرخ بمان باز در این گلدانت 

باب حاجات چرا روی علی بسته شدی 
نکند از من مظلوم تو هم خسته شدی

فاطمه جانم چه دعایی کنم که تو اعجاز کنی 
بار من در بزنم تو در باز کنی 

تو مسیح منی اما نفست تنگ شده 
روزگار منو و بازوی تو یک رنگ شده 

فاطمه دل نکن از قول و قرار ازلی 
بجای نه سال نود سال بمان پیش علی 

پاشو از کل که گرفتارم و دشمن شادم
در همه عمر به پای تو فقط افتادم

جگرم را شرر زخم زبان ها سوزاند 
صورت سوخته ات زندگی من را سوزاند 

گفتم فزه ازاین حجره کفن را ببرد 
اصلا ای کاش خدا قبل تو من را ببرد

چه کنم فاطمه با این همه سر گردانی 
قول دادم به حسین و حسنت پیش آنها می مانی

خبر تلخ مرا باد در عالم می‌برد 
مرد خیبر شکن شهر زنش سیلی خورد

غم آینده ی ما بیشتر از امسال است 
وعده ی بعدی من با تو ته گودال است 

می‌نشینیم همان جا که ثنان می آید 
شمر با خنجر خود خنده کنان می آید 

بین آن همهم ها دست دعا میگیرم 
موقع ضبح حسین مویه کنان میگیرم

اه این سخن ورد زبان ها افتاد
دیدی آخر علی از پا افتاد

 سرمایه ی محبت زهرا است دین من 
من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم

گر مهر و ماه را به دو دستم دهند غذا
یک ذره از محبت زهرا را نمی‌دهم

نظرات