جمعمان جمع
2016
16
- ذاکر: حسین طاهری
- سبک: شعر مدح
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: ولادت حضرت عباس علیه السلام
- سال: 1399
(جمعمان جمع که تا نقش خیالی بزنیم)2
کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم
های حافظ قدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
بگذارید از این فاصله بویی بکشیم
در خم را بگشاییم و سبویی بکشیم
تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم
صد و سی و سه نفس نعرهی هویی بکشیم
از دل ما چه به جا مانده که غارت کرده
پسر سوم زهراست قیامت کرده
ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند
سالها دل سر این طایفه میگردانند
بال در بال فرشته غزلی میخوانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
(آمده تا ز علی تیغ دودم را گیرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد)2
جمع مهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را
محشری کن که ببینند دلآرایی را
بُردهای ارث از این سلسله آقایی را
حق بده مات شود چشم تماشا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
آسمان پیش قدمهات به حیرت افتاد
کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد
موج برخاست و از آنهمه هیبت افتاد
کوه تا نام تو را برد به لکنت افتاد
این علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دل زینب که رکابش آمد
تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو
شورهزاری همه با ماست و باران با تو
(و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو)2
دلمان قرص بود قرص چرا زیرا تو
بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم
من کفن پاره کنم زندگی از سر گیرم
رگ پیشانی تو تا که تورّم میکرد
لشگر انگار که با مرگ تکلّم میکرد
دست و پا را نه فقط راه نفس گم میکرد
بیرقت در وسط دشت تلاطم میکرد
چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است
تو سلیمانی و تختت وسط میدان است
میکشی تا وسط معرکه طوفانها را
بند آورده نگاهت نفس میدان را
تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را
میدرد نعرهی تو زهرهی سرداران را
شور آن قلّه که آتش فوران کرد تویی
آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی
سایهبان دل زینب دل ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست
ماه شبهای محرم تویی و دم با توست
ای علمدار ادب شور محرم با توست
دست ما نیست که در پای غمت میگرییم
لطف زهراست که زیر علمت میگرییم
بیتو از چشم حرم خون جگر میریزد
خون از ساقهی صد تیر و تبر میریزد
و رباب اشک به لبهای پسر میریزد
(خیز از خاک و ببین خاک به سر میریزد)2
ساقی ما چه شرابی، چه سبویی دارد
بنویسید رقیّه چه عمویی دارد
کوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم
های حافظ قدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
بگذارید از این فاصله بویی بکشیم
در خم را بگشاییم و سبویی بکشیم
تیغ ابروی کجش را به گلویی بکشیم
صد و سی و سه نفس نعرهی هویی بکشیم
از دل ما چه به جا مانده که غارت کرده
پسر سوم زهراست قیامت کرده
ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانند
سالها دل سر این طایفه میگردانند
بال در بال فرشته غزلی میخوانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
(آمده تا ز علی تیغ دودم را گیرد
قد برافرازد و بر دوش علم را گیرد)2
جمع مهر و غضب و جذبه و زیبایی را
در تو دیدیم مسیحایی و موسایی را
محشری کن که ببینند دلآرایی را
بُردهای ارث از این سلسله آقایی را
حق بده مات شود چشم تماشا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
آسمان پیش قدمهات به حیرت افتاد
کهکشان وقت تماشات به زحمت افتاد
موج برخاست و از آنهمه هیبت افتاد
کوه تا نام تو را برد به لکنت افتاد
این علی هست خودش هست جنابش آمد
خوش به حال دل زینب که رکابش آمد
تشنه خاکیم و ترک خورده ولی دریا تو
شورهزاری همه با ماست و باران با تو
(و نوشتیم که یا هیچ پناهی یا تو)2
دلمان قرص بود قرص چرا زیرا تو
بعد مرگم به هوای حرمت پر گیرم
من کفن پاره کنم زندگی از سر گیرم
رگ پیشانی تو تا که تورّم میکرد
لشگر انگار که با مرگ تکلّم میکرد
دست و پا را نه فقط راه نفس گم میکرد
بیرقت در وسط دشت تلاطم میکرد
چقدر سر ز سر تیغ تو سرگردان است
تو سلیمانی و تختت وسط میدان است
میکشی تا وسط معرکه طوفانها را
بند آورده نگاهت نفس میدان را
تا که ارباب بگیرد به سرت قرآن را
میدرد نعرهی تو زهرهی سرداران را
شور آن قلّه که آتش فوران کرد تویی
آن کماندار که ابروش کمان کرد تویی
سایهبان دل زینب دل ما هم با توست
حاجتی گرچه نگفتیم فراهم با توست
ماه شبهای محرم تویی و دم با توست
ای علمدار ادب شور محرم با توست
دست ما نیست که در پای غمت میگرییم
لطف زهراست که زیر علمت میگرییم
بیتو از چشم حرم خون جگر میریزد
خون از ساقهی صد تیر و تبر میریزد
و رباب اشک به لبهای پسر میریزد
(خیز از خاک و ببین خاک به سر میریزد)2
ساقی ما چه شرابی، چه سبویی دارد
بنویسید رقیّه چه عمویی دارد
نظرات
نظری وجود ندارد !