روح الله بهمنی

جان زینب به لبم آمده جانم چه کنم

266
0
جانِ زینب، به لبم آمده جانم چه کنم؟
نگرانم نگرانم نگرانم، چه کنم؟

خاکِ دشت چرا قُوّت پایم را برد؟
قدمی تا که زدم رفت توانم چه کنم؟

تا که دل‌شوره نکشته‌ست مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چه کنم؟

نگران تواَم ضَجّه‌زدن‌های رباب
فکر این خنجر و آن تیر و کمانم چه کنم؟

نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزه‌زنانم چه کنم؟

دست من نیست اگه هی به زمین می‌افتم
فکر این خیمه و زن‌های جوانم چه کنم؟

آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو هم‌سفرِ شمر و سنانم چه کنم؟

آی برگرد که در شام نگویم یه سرت
بین یک شهر پُر از زخمِ زبانم چه کنم؟

مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جانِ زهرا نتوانم نتوانم چه کنم؟

***

از بالای ناقه داره میاد خدای عشق روی زمین
دورش رو گرفتن علی‌اکبر و یَلِ اُمّ‌البنین
حشمت و جاه و جلالِ زینبو بببین

***

زانوی اباالفضل رکابه
حالِ آسمونا خرابه
تو آغوش مادر نگاه کن
امید رُبابه که خوابه

واویلا حرم آواره شده
واویلا پسرِ اُمِّ‌بنین
واویلا علَم می‌کوبه زمین

***

رفتند و پا به جنّتُ الاعلا گذاشتند
شش پهلوان که خواهر خود جاگذاشتند

رفتند و دختران علی را خدای من
در بین شمر و حرمله جاگذاشتند

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش