بی تو و اکبر مگه میشه یه لحظه زندگی کرد
523
4
- ذاکر: حسین فروغی
- سبک: واحد
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1402
بی تو و اکبر، مگه میشه یه لحظه زندگی کرد
چه بلایی بر سرت آوردن این کفار نامرد
جای اینکه رخت دومادی برای تو بیارن
حالا باید یک کفن هم، واسهی تو کنار بزارن
دلم خوش بود، که بعد اکبرم تو رو دارم
حالا دیگه به چی امیدوارم؟ تو هم منو تنها گذاشتی
تو هم رفتی، نگفتی بدتر میکنی پیرم
دق میکنم، از غصه میمیرم
چرا عمو رو جا گذاشتی؟
نشسته خون، روی چشمات، شدم شرمندهی بابات
یادگاریه داداشم کشته شد، ای داد بی داد
پیش چشمم جون میدی و کاری از من بر نمیاد
بی زره بودی بمیرم، زخمات اینقدر عمیقه
قرص ماه بودی و حالا، صورتت مثله عقیقه
بمیرم که تنت پر از زخم هلالی شد
سهم دلم آشفته حالی شد
آهم بلنده از نهادم
تو شاهد باش، تموم خونوادمو کشتن
بدجور برادرزادمو کشتن
آه ای خدا، برس به دادم
کشیده شد، قد و بالات، شدم شرمندهی بابات
عموجانم، عمو جانم عموجانم
چه بلایی بر سرت آوردن این کفار نامرد
جای اینکه رخت دومادی برای تو بیارن
حالا باید یک کفن هم، واسهی تو کنار بزارن
دلم خوش بود، که بعد اکبرم تو رو دارم
حالا دیگه به چی امیدوارم؟ تو هم منو تنها گذاشتی
تو هم رفتی، نگفتی بدتر میکنی پیرم
دق میکنم، از غصه میمیرم
چرا عمو رو جا گذاشتی؟
نشسته خون، روی چشمات، شدم شرمندهی بابات
یادگاریه داداشم کشته شد، ای داد بی داد
پیش چشمم جون میدی و کاری از من بر نمیاد
بی زره بودی بمیرم، زخمات اینقدر عمیقه
قرص ماه بودی و حالا، صورتت مثله عقیقه
بمیرم که تنت پر از زخم هلالی شد
سهم دلم آشفته حالی شد
آهم بلنده از نهادم
تو شاهد باش، تموم خونوادمو کشتن
بدجور برادرزادمو کشتن
آه ای خدا، برس به دادم
کشیده شد، قد و بالات، شدم شرمندهی بابات
عموجانم، عمو جانم عموجانم
نظرات
نظری وجود ندارد !