مهدی رسولی

بیچاره ام، دل خسته ام، زارم، نزارم

5372
142
بیچاره‌ام، دل خسته‌ام، زارم، نزارم
باز آمدم چون ابر بارانی ببارم

غیر از گناه و معصیت انگار اصلا
کاری نمی‌آید از این چشمان تارم

قلب سیاه و چشم خشک آورده‌ام من
اشکم نمی‌آید، گره خورده به کارم

چیزی به جز بار گنه بر شانه‌ام نیست
بار مرا بردار که افتاده بارم

هی قول توبه می‌دهم اما چه سودی؟
نااهلم و می‌دانم اصلا اهل نارم

من را بسوزان اعتراضی که ندارم
دیگر به قول خویش اطمینان ندارم

حرف جدایی را نزن، دق می‌کنم من
من که به جز این خانه جایی را ندارم

بد جور دلتنگ غروب کربلایم
ای کاش میشد سر بر آن تربت گذارم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش