برکوچههای مردهی این شهر
1400
1
- ذاکر: حاج اسلام میرزایی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1400
(بر کوچههای مردهی این شهر جان بده) 2
با عطر پرچمت دلِ ما را تکان بده
دنیا به جز تو سایهی امنی نداشته است
ما را به زیر سایهی امنت مکان بده
افتادهایم در قفس تنگ روزگار
با اشک روضهات پرِ پروازمان بده
بر طاق عرش، پیرُهنت پرچم خداست
بر قلب ما به درکِ محرم توان بده
محنت کشیده، خسته و زخمیِ طعنهها
بر ما زمینیان، نفسی آسمان بده
از هر کرانه تیرِ ملامت رسیده است
ما را از این جهان هیاهو امان بده
عشاق را به سختیِ عشق امتحان کنند
توفیق سر بلندی از این امتحان بده
هر کس نوشته نسخه این روزها ولی
کافیست راهِ کرب و بلا را نشان بده
---
دلگیر نشو ازم
اگه نمیشکنه پات پاشو بریم حرم
میریزه اشکِ من، همپای خون تو
صدای استخون میاد از هر تکونِ تو
پرسید اگه ازم، من چی بگم بهش
شرمندهی حسن میشم، پا رو زمین نکش
تو لحظهی تشییعت، چقدر چشات غم داشته
خیمهی دارالقلبم، انگار تو رو کم داشته
سنگه یا گُل عزیزِ من، باریده رو سرت
پر از شکستگی شده، سلام آخرت
مثل عسل کش اومده تموم پیکرت
عزیزِ مَهجبین، افتادی از رو زین
تو آسمون باید باشی تو رو چه به زمین
رو پیکرت چقدر، برو بیا شده
خون روی دست و رو سرت، مثل حنا شده
قدِ من از داغِ تو، میل خمیدن داره
میبرمت تا خیمه، عسل کشیدن داره
با عطر پرچمت دلِ ما را تکان بده
دنیا به جز تو سایهی امنی نداشته است
ما را به زیر سایهی امنت مکان بده
افتادهایم در قفس تنگ روزگار
با اشک روضهات پرِ پروازمان بده
بر طاق عرش، پیرُهنت پرچم خداست
بر قلب ما به درکِ محرم توان بده
محنت کشیده، خسته و زخمیِ طعنهها
بر ما زمینیان، نفسی آسمان بده
از هر کرانه تیرِ ملامت رسیده است
ما را از این جهان هیاهو امان بده
عشاق را به سختیِ عشق امتحان کنند
توفیق سر بلندی از این امتحان بده
هر کس نوشته نسخه این روزها ولی
کافیست راهِ کرب و بلا را نشان بده
---
دلگیر نشو ازم
اگه نمیشکنه پات پاشو بریم حرم
میریزه اشکِ من، همپای خون تو
صدای استخون میاد از هر تکونِ تو
پرسید اگه ازم، من چی بگم بهش
شرمندهی حسن میشم، پا رو زمین نکش
تو لحظهی تشییعت، چقدر چشات غم داشته
خیمهی دارالقلبم، انگار تو رو کم داشته
سنگه یا گُل عزیزِ من، باریده رو سرت
پر از شکستگی شده، سلام آخرت
مثل عسل کش اومده تموم پیکرت
عزیزِ مَهجبین، افتادی از رو زین
تو آسمون باید باشی تو رو چه به زمین
رو پیکرت چقدر، برو بیا شده
خون روی دست و رو سرت، مثل حنا شده
قدِ من از داغِ تو، میل خمیدن داره
میبرمت تا خیمه، عسل کشیدن داره
نظرات
نظری وجود ندارد !