حسن حسینخانی

با تو شروع می‌کنم ای ابتدای من

1636
7
((با تو شروع می‌کنم ای ابتدای من) 2
ای جلوه‌ی خدایی بی منتهای من) 2

(پایان راه تو به خدا ختم می‌شود
از راه کربلاست مسیر خدای من) 2

(لحظه به لحظه محضر زهرا رسیده‌ام) 2
رنگ خدا گرفته اگر گریه‌های من

از روی فرش‌های حسینیه‌ی عزا
تا عرش می‌رود اثر ردپای من

(شکر خدا که در دهه‌ی آخرالزمان
خرج تو می‌شود نفس من، صدای من) 2

(این گریه‌ی برای تو کفاره‌ی من است) 2
این راه توبه‌ایست برای خطای من

(از من نیاز می‌رسد از تو ناز، عجب) 2
درد‌سری شده سفر کربلای من

***********

ما را خودت غلامِ سیاه آفریده‌ای
خیلی شبیه رختِ عزای محرّمیم

دم می‌دهیم و میّت‌مان زنده می‌شود
حداقل در این دهه عیسی بن مریمیم

هنگام گریه قطره به قطره تبرّکیم
هنگام گریه آب فراتیم، زمزمیم

امروز پای روضه‌ی تو گریه می‌کنیم
فردا شریکِ حج رسولِ مکرّمیم

مابین گریه، فاطمه سر می‌زند به ما
فرقی نمی‌کند زیادیم یا کمیم
بالای خانه نام تو را جار می‌زنیم
زهرا اگر قبول کند، مثل پرچمیم

هم تو کنارِ مایی و هم ما کنار تو
یعنی هنوز هم که هنوز است باهمیم

ما را بِخَر ضرر بده، اصلاً چه می‌شود؟
خوبیم یا بدیم همینیم، در همیم

وای از کسی که پیر شد و کربلا نرفت
ما کربلا نرفته‌، فقیر دو عالمیم

**********

سلام من به تو، اماما
تا باشه باز از این سلاما

جوونیمو نذر تو کردم
مثل تموم پیر غلاما

قربون تو، که زندگیمی
تعزیه خون‌های قدیمی

خطابشون می‌کنی آقا
به اسم دوستای صمیمی

من‌الغَریب، اِلی‌الحَبیب
و وقتی‌که نوشتی

گریه می‌کردند برا ‌تو
ملائک بهشتی

نوشتی آی رفیق بیا
به یاریِ رفیقت

(نوشتی، مهرشم زدی
با گوشه‌ی عقیقت) 2

یه پیر‌غلام که مکّه هم رفت
کعبه رو دید دلش حرم رفت

تو جیبشه اون عکسی رو که
چل سال پیش زیر علم رفت

یه پیر‌غلام که خیلی پیره
امروز و فرداست که بمیره

منتظر حضرت زهراست
سرش رو، رو زانوش بگیره

پای همین سیاهیا، محاسنش سفید شد
یه بچشم تو جبهه‌ها آخ بمیرم، شهید شد

قلب زمین و آسمونو باز می‌سوزونه
وقتی‌که روضه‌ی علی اکبر و می‌خونه

********

سرم میل سفر دارد، عمو جان
دلم شوق پدر دارد، عمو جان

تمام سنگ‌ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد، عمو جان

بیا شوق مرا ضرب المثل کن
تمام زخم‌هایم را عسل کن

برای آنکه از دستت نریزد
مرا آهسته آهسته بغل کن

ز پا افتاده، پا خوردن ندارد
گل پژمرده، پژمردن ندارد

(مرا بگذار و برگرد سوی خیمه
تن پاشیده که بردن ندارد) 2

*********

از سرِ زین به گواهیِ روایت، افتاد
سیزده جامِ پر از شهدِ ولایت، افتاد

همه دیدند چگونه حسنِ کربُ‌بلا
وسط لشکر دشمن به اسارت افتاد

فرقه‌ی سنگ زن کوفه سراغش آمد
.....

کوچه‌ای وا شد و یک قوم، هجوم آوردند
تیغ و سر نیزه رسید و به مشقّت افتاد

پیکرش ضربه‌ی سنگین عمودی کم داشت
وسط معرکه از فرط جراحت افتاد

نسل شورای سقیفه، همگی خندیدند
نوه‌ی فاطمه وقتی‌که به صورت افتاد

ردِ چندین سُمِ مرکب، به تنش پیدا شد
به سر غارت دستمالِ سرش دعوا شد

گل‌دسته‌ای حوالیِ گنبد کشیده است
مژده بده، یتیمِ حسن قد کشیده است

تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش