ناگهان قفلِ گلوی اهل ناله باز شد
1495
4
- ذاکر: حاج جواد حیدری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: مسلم بن عقيل (ع)
- مناسبت: روز اول محرم
- سال: 1403
ناگهان قفلِ گلوی اهل ناله باز شد
ماهِ ماتمِ اربابِ ما آغاز شد
عالم لاهوت در این غم به سینه میزند
نوح نوحهخوان شده بود آدم به سینه میزند
آفتاب صحن سوی مغرب گودال رفت
بیرقِ گنبد عوض شد مادری از حال رفت
نصب کردم سر درِ این خانه پرچم را حسین
شکر که امسال هم دیدم محرم را حسین
نخ به نخ با تو، عطر اسپند تو عالمی مدهوش شد
کوچه و پس کوچههای شهر مشکیپوش شد
نخ به نخ با تار و پودش گریه کرده سوخته
فاطمه رخت عزاداریِ ما را دوخته
داربستِ خیمهگاهِ تو ستون کبریاست
آهن سرد علمهای تو دلگرمیهای ماست
ما کبوترهای جلدِ در مسیرِ قُبّهایم
زیر سقف هیئتت باشیم زیر قُبّهایم
خواهش دلتگیِ ما تنگیِ آغوش توست
چارگوشِ این حسینیه همان ششگوشِ توست
قصهی ما در حریمِ ماجرایت قد کشید
کودکیهامان میان دستههایت قد کشید
غنچههای کوچک ما پَر پَرِ تو میششوند
طفلهای ما غلام اصغر تو میشوند
سکهی عشق سه ساله رونق بازارهاست
نامِ شیرین رقیه شوقِ دختردارهاست
این همه پروانه را مجذوب کرده شمع تو
چشم بد تا روز محشر دور باد از جمع تو
بی زیارت مثل مرغی در میان محبسیم
از شب اول برای اربعین دلواپسیم
تو قتیل اشک هستی ما هلاک کربلا
کاش خون ما بریزد روی خاک کربلا
اشکهای ما کفاف زخمهایت را نداد
اشک های ما کم است و زخمهای تو زیاد
*****
ز راه آمده از خانهی خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
تو را به خاطر حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرُالنساء بیا برگرد
برای قامت اکبر، دو تا عبا بردار
که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد
یزید به دستش گرفته چوب منتظر است
که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد
خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده
در انتظارِ تو اِستاده بیحیا برگرد
*****
با لبی پر ز خون تو را ندا میدهم
دردِ خود را به نام تو دوا میدهم
ای عزیزِ خدا سوی کوفه میا
وا حسینا، وا حسینا...
همه گلهای تو چیده و پر پر شوند
که جوانان تو کشته و بیسر شوند
نقش صحرا شوند، اِرباً اِربا شوند
وا حسینا، وا حسینا
*****
تو ای کوفه مرا کشتی بیا بنویس با خونم
که از مهماننوازیهای اهل کوفه ممنونم
به جای آن که گل ریزند بر سر خیل یارانم
همه کردند در این شهرِ غربت سنگبارانم
هر آنچه سنگ داری کن نثار فرق من کوفه
دَمِ دروازه فردا سنگ بر زینب نزن کوفه
در آب افتاد دندان من و لب تشنه جان دادم
خدا داند همان لحظه به یاد اصغر افتادم
*****
گلوی اصغرم آزار دیده
سهشعبه تیر چون مسمار دیده
بده عمه که زخمش را ببندد
که زینب زخمها بسیار دیده
ماهِ ماتمِ اربابِ ما آغاز شد
عالم لاهوت در این غم به سینه میزند
نوح نوحهخوان شده بود آدم به سینه میزند
آفتاب صحن سوی مغرب گودال رفت
بیرقِ گنبد عوض شد مادری از حال رفت
نصب کردم سر درِ این خانه پرچم را حسین
شکر که امسال هم دیدم محرم را حسین
نخ به نخ با تو، عطر اسپند تو عالمی مدهوش شد
کوچه و پس کوچههای شهر مشکیپوش شد
نخ به نخ با تار و پودش گریه کرده سوخته
فاطمه رخت عزاداریِ ما را دوخته
داربستِ خیمهگاهِ تو ستون کبریاست
آهن سرد علمهای تو دلگرمیهای ماست
ما کبوترهای جلدِ در مسیرِ قُبّهایم
زیر سقف هیئتت باشیم زیر قُبّهایم
خواهش دلتگیِ ما تنگیِ آغوش توست
چارگوشِ این حسینیه همان ششگوشِ توست
قصهی ما در حریمِ ماجرایت قد کشید
کودکیهامان میان دستههایت قد کشید
غنچههای کوچک ما پَر پَرِ تو میششوند
طفلهای ما غلام اصغر تو میشوند
سکهی عشق سه ساله رونق بازارهاست
نامِ شیرین رقیه شوقِ دختردارهاست
این همه پروانه را مجذوب کرده شمع تو
چشم بد تا روز محشر دور باد از جمع تو
بی زیارت مثل مرغی در میان محبسیم
از شب اول برای اربعین دلواپسیم
تو قتیل اشک هستی ما هلاک کربلا
کاش خون ما بریزد روی خاک کربلا
اشکهای ما کفاف زخمهایت را نداد
اشک های ما کم است و زخمهای تو زیاد
*****
ز راه آمده از خانهی خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
تو را به خاطر حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرُالنساء بیا برگرد
برای قامت اکبر، دو تا عبا بردار
که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد
یزید به دستش گرفته چوب منتظر است
که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد
خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده
در انتظارِ تو اِستاده بیحیا برگرد
*****
با لبی پر ز خون تو را ندا میدهم
دردِ خود را به نام تو دوا میدهم
ای عزیزِ خدا سوی کوفه میا
وا حسینا، وا حسینا...
همه گلهای تو چیده و پر پر شوند
که جوانان تو کشته و بیسر شوند
نقش صحرا شوند، اِرباً اِربا شوند
وا حسینا، وا حسینا
*****
تو ای کوفه مرا کشتی بیا بنویس با خونم
که از مهماننوازیهای اهل کوفه ممنونم
به جای آن که گل ریزند بر سر خیل یارانم
همه کردند در این شهرِ غربت سنگبارانم
هر آنچه سنگ داری کن نثار فرق من کوفه
دَمِ دروازه فردا سنگ بر زینب نزن کوفه
در آب افتاد دندان من و لب تشنه جان دادم
خدا داند همان لحظه به یاد اصغر افتادم
*****
گلوی اصغرم آزار دیده
سهشعبه تیر چون مسمار دیده
بده عمه که زخمش را ببندد
که زینب زخمها بسیار دیده
نظرات
نظری وجود ندارد !