باتو فقیرهای غنی میشویم
486
7
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: حضرت علی اکبر (ع)
- مناسبت: ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام)
- سال: 1402
با تو، فقیرهای غنی میشویم؛ علی
مجذوب خاتمی یمنی میشویم؛ علی
ما را نکرد مست، شراب کسی فقط
مست فَمَنْ یَمُتْ یَرَنی میشویم؛ علی
قربان کنیهای که بهنام حسن زدند
یعنی فقط اباالحسنی میشویم؛ علی
از خاک تو، سرشته شدیم و به این حساب
باهم برادران تنی میشویم؛ علی
وقتی که اکبر است، امیر سپاه تو
روز ظهور، آمدنی میشویم؛ علی
آنکه علیست معجزهی ابتدای او
اللهاکبر است فقط انتهای او
حیران توست، چشم محمّدشناسها
ای فاطمهنگاه! خداوند یاسها
از آتشی که هست به بامت رسیدهاند
از شهرهای دور، همه آسوپاسها
جز تو، حسین هیچکسی را ندیده است
یعنی نمیرسند بهگردت قیاسها
ای رفته بر جمال حسن! کوچه را مبند
پرت است دائماً به تو، هرجا حواسها
هربار پیش عمّهی خود، مدّتی بمان
قدری نگاه کن به همین التماسها
تو مرتضای دومی و تیغ اگر کشی
پیش تو میدوند همه عمر و عاصها
ما عاشقیم؛ قسمت ما بیارادگیست
پس با حسین، نسبت ما خانوادگیست
لیلا نشسته است اگر در مقابلت
مجنون دویده است به دنبال محملت
لازم نبود اینهمه لشرکشی کنی
گیسو نریخته، دل باباست منزلت
دریا، مرکّب است و درختان قلم، ولی
تنها شمردهاند نمی از خصائلت
عبّاس رفته، مجمر و اسپند آورد
از بسکه ریخته همهجا از فضائلت
آدم بهانه بود اگر سجده کردهاند
جبریل دیدهبود کمی از شمایلت
امّالبنین به بازوی تو إنیکاد بست
وقتی که ذوالفقار علی، شد حمایلت
ای دومین علی! هنرت را نشانبده
بر آلمرتضی، جگرت را نشانبده
میدان، محاط صولت پروردگاریات
دشت نبرد، نعرهزن از تیغداریات
آنکه به سر نداشت هوای علی، گریخت
جانم فدای سرزدن و سرشماریات
کس را ندیدهایم از این خیل صدسپاه
در گردنش نمانده خطّ یادگاریات
عبّاس با حسین، کنون خیره گشتهاند
باد است و یال و منظرهی تکسواریات
سم میزند به سنگ؛ زمین داغ میشود
عقّاب شیهه میکشد؛ اسب شکاریات
پیچیده مدح رزم تو در کاخ شام پس
تا شام رفته است، سپاه فراریات
یک خیمه است منتظرت؛ بیخبر مرو
میدان که میروی، کمی آرامتر برو
آبی نداشت؛ روی زبانت، زبان گذاشت
رفتی و دست بر جگرش، ناگهان گذاشت
زانو نمیکشید بیاید کنار تو
از خیر جان گذشت و قدم، نیمهجان گذاشت
تیغی نمیگذاشت که بابا بخوانیاش
سر خم نمود؛ گوش بهروی دهان گذاشت
هرکس که تیغ داشت به دور ت حلقهزد
هرکس که تیر داشت، میان کمان گذاشت
هرکس که دور بود، خودش را به تو رساند
هرکس رسید، نیزهی خود را نشان گذاشت
جایی نماند تا که گذارند زخم نو
قومی رسید، زخم روی استخوان گذاشت
ای داغ مانده بر دل بابا، بلند شو
یا لااقل بهخاطر لیلا، بلند شو
مجذوب خاتمی یمنی میشویم؛ علی
ما را نکرد مست، شراب کسی فقط
مست فَمَنْ یَمُتْ یَرَنی میشویم؛ علی
قربان کنیهای که بهنام حسن زدند
یعنی فقط اباالحسنی میشویم؛ علی
از خاک تو، سرشته شدیم و به این حساب
باهم برادران تنی میشویم؛ علی
وقتی که اکبر است، امیر سپاه تو
روز ظهور، آمدنی میشویم؛ علی
آنکه علیست معجزهی ابتدای او
اللهاکبر است فقط انتهای او
حیران توست، چشم محمّدشناسها
ای فاطمهنگاه! خداوند یاسها
از آتشی که هست به بامت رسیدهاند
از شهرهای دور، همه آسوپاسها
جز تو، حسین هیچکسی را ندیده است
یعنی نمیرسند بهگردت قیاسها
ای رفته بر جمال حسن! کوچه را مبند
پرت است دائماً به تو، هرجا حواسها
هربار پیش عمّهی خود، مدّتی بمان
قدری نگاه کن به همین التماسها
تو مرتضای دومی و تیغ اگر کشی
پیش تو میدوند همه عمر و عاصها
ما عاشقیم؛ قسمت ما بیارادگیست
پس با حسین، نسبت ما خانوادگیست
لیلا نشسته است اگر در مقابلت
مجنون دویده است به دنبال محملت
لازم نبود اینهمه لشرکشی کنی
گیسو نریخته، دل باباست منزلت
دریا، مرکّب است و درختان قلم، ولی
تنها شمردهاند نمی از خصائلت
عبّاس رفته، مجمر و اسپند آورد
از بسکه ریخته همهجا از فضائلت
آدم بهانه بود اگر سجده کردهاند
جبریل دیدهبود کمی از شمایلت
امّالبنین به بازوی تو إنیکاد بست
وقتی که ذوالفقار علی، شد حمایلت
ای دومین علی! هنرت را نشانبده
بر آلمرتضی، جگرت را نشانبده
میدان، محاط صولت پروردگاریات
دشت نبرد، نعرهزن از تیغداریات
آنکه به سر نداشت هوای علی، گریخت
جانم فدای سرزدن و سرشماریات
کس را ندیدهایم از این خیل صدسپاه
در گردنش نمانده خطّ یادگاریات
عبّاس با حسین، کنون خیره گشتهاند
باد است و یال و منظرهی تکسواریات
سم میزند به سنگ؛ زمین داغ میشود
عقّاب شیهه میکشد؛ اسب شکاریات
پیچیده مدح رزم تو در کاخ شام پس
تا شام رفته است، سپاه فراریات
یک خیمه است منتظرت؛ بیخبر مرو
میدان که میروی، کمی آرامتر برو
آبی نداشت؛ روی زبانت، زبان گذاشت
رفتی و دست بر جگرش، ناگهان گذاشت
زانو نمیکشید بیاید کنار تو
از خیر جان گذشت و قدم، نیمهجان گذاشت
تیغی نمیگذاشت که بابا بخوانیاش
سر خم نمود؛ گوش بهروی دهان گذاشت
هرکس که تیغ داشت به دور ت حلقهزد
هرکس که تیر داشت، میان کمان گذاشت
هرکس که دور بود، خودش را به تو رساند
هرکس رسید، نیزهی خود را نشان گذاشت
جایی نماند تا که گذارند زخم نو
قومی رسید، زخم روی استخوان گذاشت
ای داغ مانده بر دل بابا، بلند شو
یا لااقل بهخاطر لیلا، بلند شو
نظرات
نظری وجود ندارد !