روح الله بهمنی

این قصه پایان رسیده ابتدا هم داشت

91
4
این قصه‌ی پایان رسیده، ابتدا هم داشت
این خانه‌ی تاریک، روزی سر صدا هم داشت

این زن که حالا پوستی بر استخوان است
هر نیمه شب در سجده‌اش، یا ربنا هست

این حیدری که دیر شب‌ها می‌رود خانه
یک روز بین خانه‌اش، مشکل گشا هم داشت

یا للعجب، اوباش زهرا را چه بد کشتند
در کوچه‌ای که خانم آنجا، آشنا هم داشت

خونابه‌های گوش بانو خوب می‌دانند
این گوش پاره، گوشواری از طلا هم داشت

در روی زهرا ماند، در را هم لگد کردند
تو فکر کن آن لحظه بار شیشه را هم داشت

مردان نمی‌فهمند، بهتر که نمی‌فهمند
اوضاع زهرا پشت در، فضه بیا هم داشت

ثانی لگد می‌زد، بقیه کِیف می‌کردند
نامرد کوچه، دوستانه بی حیا هم داشت

مولا عبا انداخت بر رویش، ولی زهرا
یک چادر افتاده زیر دست و پا هم داشت

(نرو بمون، دلیل اشک و آهم نشو
نرو بمون، رفیق نیمه راهم نشو
نرو بمون، بمون)۲

این روزا من پر از دلهره‌ام، با نگام از تو دل میبُرم
از در سوخته که رد میشم، بی اراده زمین‌ می‌خورم

جلو صورتت نگیر معجرو، سه ماهه که من ندیدم تو رو
میفتم به پات عزیزم نرو، یا زهرا

مرو فاطمه...

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش