حاج منصور ارضی

از سرم دور کن این نفس ملال آور را

615
2
از سرم دور کن این نفس ملال‌آور را
وا مکن از سرت این سائل پشت در را

کار من فخر فروشی است به تو یا الله
پس بخر بنده‌ی بی‌چاره و رسواتر را

میوه‌ی چشم ترم خشک شده کاری کن
هیچکس دوست ندارد شجر بی بر را

من فراری و خجالت زده‌ام درکم کن
منشان جای من پست، کس دیگر را

خواب غفلت همه‌ی عمر مرا ویران کرد
کاش میشد که دگر جمع کنم بستر را

هر که محتاج شده از همه کس طرد شده
من شدم سائل زهرا، کرم مادر را

آنقدر چرخ زدم دور علی که آخر
میزنم دور ضریحش نفس آخر را

مرگ شیرینی لبخند علی جان من است
وقت تشییع جنازه، برسان حیدر را

وسط خانه زمین خورد و صدا کرد حسین
او که مجبور نشد دور کند خواهر را

خوب شد دور و برش دختر غمخوار نبود
تا سفارش بکند هر گره معجر را

جان به قربان لبش، تشنه شد و آب نخواست
با همان تشنگی‌اش خواند علی اکبر را

عمه‌ی محترمش را کسی آزار نداد
باز هم شکر نمی‌خورد غم لشکر را
خدا می‌داند مادری دید غم آن سر و خاکستر را

چرا روی تو خاکستری است حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش