علیرضا سحری

آسمون داره برای من گریه میکنه

160
0
آسمون داره برای من گریه می‌کنه
پا به پای گریه‌های من گریه می‌کنه

چشم من بعیده دیگه که وا بشه بابا
عمّه زینبم به جای من گریه می‌کنه

گوش منو داد
موی منو باد
از نفس افتاد دیگه رقیّه

روی منو چنگ
سر منو سنگ
آخ شده دلتنگ دیگه رقیّه

دستام سوخت بابا
پاهام سوخت بابا
از بس گریه کردم
پلکام سوخت بابا

بابای غریبم، بابای غریبم .....

پا برهنه جا می‌مونمو پشت مَرکبا
باورم نمی‌شه که رو نیزه‌اس سر بابام

من رو خاک ویرونه که خوابم نمی‌بره
شد صدای تازیونه لالاییِ شبام

دلش می‌گیره که پیره پیره
باید بمیره دیگه رقیّه
نداره معجر روزای آخر
شده کبودتر دیگه رقیّه

شب‌های تارم گریه شد کارم
با برده‌فروشا توی بازارم

بابای غریبم، بابای غریبم .....

دونه دونه آبله‌ی پاهامو می‌شمُرم
گریه می‌کنم، می‌سوزم و غصه می‌خورم

جای دستا شونو می‌بینی روی صورتم
جای چکمه‌هاشونو ببین روی چادرم

قدش خمیده
موهاش سپیده
نفس بریده دیگه رقیّه

منو یه نامرد از مو بلند کرد
آخ داره سردرد دیگه رقیّه

خون شد قلبم تا بسته شد دستا
رفتیم با چه وضعی تو جمع مستا

بابای غریبم، بابای غریبم .....

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش