آسمون داره برای من گریه میکنه
112
0
- ذاکر: علیرضا سحری
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- سال: 1395
آسمون داره برای من گریه میکنه
پا به پای گریههای من گریه میکنه
چشم من بعیده که دیگه وا بشه بابا
عمه زینبم، بهجای من گریه میکنه
گوش منو.. داد موی منو.. باد
از نفس افتاد.. دیگه رقیه
رویِ منو.. چَک سرِ منو.. سنگ
آخ شده دلتنگ.. دیگه رقیه
دستام سوخت.. بابا پاهام سوخت.. بابا
از بس گریه کردم.. پلکام سوخت بابا
بابای غریبم(۲)
پابرهنه جا میمونمو پشتِ مرکبا
باورم نمیشه که رو نیزهست سَرِ بابا
من رو خاکِ ویرونه که خوابم نمیبره
شد صدای تازیونه لالاییِ شبام
دلش میگیره، که پیرهپیره
باید بمیره دیگه رقیه
نداره چاره، روزای آخر
نداره معجر، روزای آخر
شده کبوتر دیگه رقیه
شبهای تارم، گریه شد کارم
با بردهفروشا، توی بازارم
دونهدونه آبلهی پاهامو میشمرم
گریه میکنم میسوزمو غصه میخورم
جایِ دستاشونو میبینی، روی صورتم
جایِ چکمههاشونو ببین، روی چادرم
قدش خمیده، موهاش سفیده
نفس بریده.. دیگه رقیه
منو یه نامرد، از مو بلند کرد
وای داره سردرد.. دیگه رقیه
خون شد قلبم تا، شد بسته دستام
رفتیم با چه وضعی، تو جمعِ مستان
پا به پای گریههای من گریه میکنه
چشم من بعیده که دیگه وا بشه بابا
عمه زینبم، بهجای من گریه میکنه
گوش منو.. داد موی منو.. باد
از نفس افتاد.. دیگه رقیه
رویِ منو.. چَک سرِ منو.. سنگ
آخ شده دلتنگ.. دیگه رقیه
دستام سوخت.. بابا پاهام سوخت.. بابا
از بس گریه کردم.. پلکام سوخت بابا
بابای غریبم(۲)
پابرهنه جا میمونمو پشتِ مرکبا
باورم نمیشه که رو نیزهست سَرِ بابا
من رو خاکِ ویرونه که خوابم نمیبره
شد صدای تازیونه لالاییِ شبام
دلش میگیره، که پیرهپیره
باید بمیره دیگه رقیه
نداره چاره، روزای آخر
نداره معجر، روزای آخر
شده کبوتر دیگه رقیه
شبهای تارم، گریه شد کارم
با بردهفروشا، توی بازارم
دونهدونه آبلهی پاهامو میشمرم
گریه میکنم میسوزمو غصه میخورم
جایِ دستاشونو میبینی، روی صورتم
جایِ چکمههاشونو ببین، روی چادرم
قدش خمیده، موهاش سفیده
نفس بریده.. دیگه رقیه
منو یه نامرد، از مو بلند کرد
وای داره سردرد.. دیگه رقیه
خون شد قلبم تا، شد بسته دستام
رفتیم با چه وضعی، تو جمعِ مستان
نظرات
نظری وجود ندارد !