
گلم بودی و گلاب کردنت طبیبای شهر جواب کردنت چقدر پشت در عذاب کردنت اوباش زدن اون حرومزاده زد، غلاماش زدن پیش چشم همه شلّاق به دستاش زدن اوباش زدن فریاد زدن سر مادرم جلوی بچّههاش داد زدن مادرم همینکه توی کوچه افتاد زدن فریاد زدن یکی طبیب خبر کنه مادرم از هوش رفت روی تنش در افتاد یه لشکر از روش رفت ***** نگفت با خودش که این مادره رُو چشم تو جای انگشتره الهی خدا ازش نگذره کبود میشی هر چقدر میگذره بیمار نبود چشای مادر من که قبل از این تار نبود مادرم نیمهشبا اینهمه بیدار نبود بیمار نبود تا در شکست جوری با لگد زدن سینه شکست سر شکست جلوی اهل محل غرور حیدر شکست تا در شکست عجب قیامتی شده تُو خونهمون جا نیست تا چشم کار میکنه فاطمه پیدا نیست ***** میزد مغیره و یک کس به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند ... زدن زدن زدن زدن کی سرت داد کشید، به اون صدا لعنت حسن از خواب پرید، به کوچهها لعنت فضّه فریاد کشید: به میخ در لعنت به رد چکمهی چهل نفر لعنت ... قول میدم دیگه تو رو دیوار و در هُل نمیدن این کوچهها دیگه به تو نازکتر از گُل نمیگن نفساتو نگیر، باز به خونهمون صفا بده تو طبیب دلی، خودتو خودت شفا بده نرو جونِ علی، تو به درد من دوا بده میلرزه صدام، دلو از غمت هلاک کنم محسنم رو میخوام تُو حیاط خونه خاک کنم با اشک چشام خونِ روی در رو پاک کنم از تُو کوچه هیزمها رو جمع میکنم همین الان میخ در رو خم میکنم تو فقط گریه نکن یه چادر نو امروز واسهت میخرم تو صورتت سوخته من سوخته جگرم

یا زهرا