پژمرده‌ام ای بهار کی می‌آیی

پژمرده‌ام ای بهار کی می‌آیی

[ حاج مهدی سماواتی ]
پژمرده‌ام اي بهار كي مي‌آيي
خورشيد در انتظار كي مي‌آيي
از ظلم، شب تيره شده روز بشر
اي صاحب ذوالفقار كي مي‌آيي

اگر صدبار ترک جان کنم، جانانه را هرگز
ز دلبر پس نمی‌گیرم دل دیوانه را هرگز

اگر کوبند چون کوهی به فرقم آفرینش را
نکوبد دست‌هایم جز در این خانه را هرگز

ز خونین دانه‌های اشک هرشب، دولتی دارم
نخواهم داد بر باغ بهشت این‌ دانه را هرگز

سراپا هرچه سوزم، باز بر گرد تو می‌گردم
جدایی نیست شمع روشن و پروانه را هرگز

در دل را گشودم بر تو و بستم به غیر تو
نشاید راه‌دادن در حرم، بیگانه را هرگز

مزین کردم از گنج غمت ویرانه را بنگر
به گلزار جنان نفروشم این ویرانه را هرگز

به یاد تار زلفت، پنجه کردم شانه‌ی دل را
جدایی نیست از آن تار زلف، این شانه را هرگز

نظرات