روضه‌ی کوچه همیشه اشک منو در میاره

[ احسان نوری ]
روضه‌ی کوچه همیشه اشک منو در میاره
غصه‌ی گوشواره برا حسن تمومی نداره 
میخوام بهش فک نکنم چادر تو نمیذاره 

من که خبر دارم توی حصار غصه بودی اسیر 
من که خبر دارم چطور زمین خوردی توی این مسیر 
من که خبر دارم تو رو خدا از من دیگه رو نگیر 

غمه غربتو تو چشمام ببین 
غرورم شکست تا خوردی زمین 
با غصه شدم دیگه همنشین
بند2⃣
درد منو غیر خدا کسی محاله بدونه 
خدا میدونه چجوری تو رو رسوندم تا خونه 
حرف دل من تا ابد نگفته باقی میمونه 

یادم میرفت ای کاش ضربه ی سنگین پر از کینه رو 
یادم میرفت ای کاش شکستن شیشه‌ی آیینه رو 
یادم میرفت ای کاش زخم عمیق پهلو و سینه رو

بمیرم برا غمات مادرم 
واسه غربت نگات مادرم 
واسه لرزش صدات مادرم 
بند3⃣
توو این همه غصه و غم میدونی درد من کجاس
همونکه راهمون و بست هر روز جلو
چش باباس
تازه سلامم میکنه خدایی خیلی بی حیاس 

اینا که چیزی نیست میشینه رو منبر به جای بابا 
اینا که چیزی نیست میخنده نامرد تو چشای بابا
اینا که چیزی نیست خوابای بد دیده برای بابا
 
بهم حق بده که زود پیر بشم 
با این سن کم زمین گیر بشم 
از این زندگی دیگه سیر بشم

شعر: امیرآهمند

Telegram (https://t.me/tekyenokari)
انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس)
کانال انجمن تصنیف سرایان تکیه نوکری

نظرات