
اَجَل گم کرده بعد از قتل محسن خانهی ما را بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زَنَم شانه نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را ز تو ای دست ممنونم که بر یاریِ دست حق گرفتی از غلاف تیغ قنفذ، اجر زهرا را تو بشکسته، من افتاده، همه دشمن، علی تنها خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟ من از بهر علی گریان، علی از بهر من گریان به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را بگیر ای دست سالم، دست مجروح مرا بالا که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را اَجَل را دورِ سر گرداندهام تا بر علی گریَم و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را عدو سیلی زد و پهلو شکست و من در آن حالت گهی دیدم به پهلو، گه به صورت، دست بابا را * * * * یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر، چهرهی هر ماهپاره بود از دستها مپرس که با گوشها چه کرد از مشتها بپرس که با گوشواره بود * * * * جانها به فدای حنجر عطشانت تنها به فدای پیکر عریانت سرهای تمام سرافرازان جهان قربان سر بیتن سرگردانت