دل این شهر برای نفسم تنگ شده جان من کوفه میا کوفه دلش سنگ شده خوب گشتم همه جا را خبری نیست میا همه شادند دوباره خبر جنگ شده آب و جارو شده این شهر برای سر تو کوچه هاشان همه پاکیزه و کم سنگ شده همه جا صحبت از غارت اموال شماست به خدا بیعتشان حقه و نیرنگ شده به گمانم که نمی بینمت و می میرم اشک من با شرر خنده هماهنگ شده دو سه شب پیش به دروازه دو قلاب زدند که نگاهش به تماشای شما تنگ شده دم مغرب همه رفتند و مرا دور زدند حرمت نائب بی یار تو کمرنگ شده " محمد سهرابی "