خیلی شلوغه کوچمون

[ محسن میرزایی ]
خیلی شلوغه کوچمون
رسیده دود به آسمون
از در خونه شعله میره بالا

جلوی چشمای ترم
داره میسوزه مادرم
حالا باید چیکار کنم خدایا

آدمای بی حیا
اومدن تو کوچمون با داد و فریاد
با لگد زدن به در
پشت در روی زمین مادرم افتاد
تو همین شلوغیا
همه گفتن که دیگه فاطمه جون داد

غصه رو دلم نشسته
پهلوی مادرم شکسته
راه گلومو گریه بسته
پهلوی مادرم شکسته
بند2⃣
یه عده ای برا ثواب
رسیدن از راه با طناب
دستای بابامو میخوان میبندن
چجور باید کنار بیام
که عده ای جلو چشام
به اشک چشم مادرم بخندن

میکشن از یه طرف
سمت مسجد بابامو چهل تا نامرد
مادرم یک نفره
بابامو رها نکرد با اون همه درد
اما قنفذ اومد و
یه جوری زد که دیگه کارو تموم کرد

غصه رو دلم نشسته
بازوی مادرم شکسته
راه گلومو گریه بسته
بازوی مادرم شکسته


Telegram (https://t.me/tekyenokari)
انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس)
کانال انجمن تصنیف سرایان تکیه نوکری

نظرات