حسن جان مادر

[ محسن میرزایی ]
حسن جان مادر
میدونم سخته برات چیزایی رو که دیدی
حسن جان مادر
میدونم سخته برات چیزایی که شنیدی

ولی مادر
فراموش کن، شدیم توی کوچه گرفتار
فراموش کن، که شد آسمون چشام تار
فراموش کن، که من خوردم اون روز به دیوار

تو دیگه واسه خودت یک مردی
اون روزم سعی خودت رو کردی
نذاری بابات بفهمه مادر
که زده به صورتم نامردی

بند2⃣

حسین جان مادر
چرا آسمون چشمات شده پر ستاره
حسین جان مادر
یکمی برای دلخوشیم بخند دوباره

بیا مادر
فراموش کن، که دیدی منو پشت اون در
فراموش کن، تو آتیش چطور سوخته مادر
فراموش کن، که اومد تو خونه یه لشکر

پسرم گریه نکن آروم باش
غم و غصه تو نبینم ای کاش
دوباره میام پیشت روزی که
آسمون خونه برا تو چشماش

بند3⃣

بیا زینب جان
کمکم کن که بلند شم از میون بستر
بیا زینب جان
موهاتو شونه کنم برای بار آخر

دیگه مادر
فراموش کن، اگه خون پهلومو دیدی
فراموش کن، کبودیه بازومو دیدی
فراموش کن، اگه زخم ابرومو دیدی

کاش میشد پیشت بمونم اما
دیگه خسته شدم از این دنیا
زینبم گریه نکن واسه من
بذار اشکاتو برا عاشورا


Telegram (https://t.me/tekyenokari)
انجمن ادبی تکیه نوکری(مشهدمقدس)
کانال انجمن تصنیف سرایان تکیه نوکری

نظرات