بگو از من به رقیه که حلالم بکند

بگو از من به رقیه که حلالم بکند

[ سیدرضا نریمانی ]
بگو از من به رقیه که حلالم بکند 
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد
****
عباس زمین خورد و پَرش ریخت به‌ هم
یک عمودی به سرش خورد و سرش ریخت به هم 
حرمله تیر زد و چشم تَرَش ریخت به هم
آسمانِ دلِ زینب قمرش ریخت به هم 

به روی ماه افتاد تا که لکّه 
زِ مَشکش ریخت دریا چکّه‌‌‌چکّه

بنی‌هاشم قمر دیگر ندارد 
قمر شد تکّه‌‌تکّه، تکّه‌‌تکّه
****
داداش داداش داداش داداش
شده کولت کنم اَخا می‌بَرمت

داداش داداش داداش داداش
یا مثل اکبر رو عبا می‌بَرمت 

بلند شو علمدار، عَلم رو بلند کن 
بازم پرچم این حرم رو بلند کن

واسه بچه‌هایی که چشم انتظارن
می‌خوان مثل من سر رو شونه‌‌ت بذارن

واسم تکیه‌گاهی، به تو تکیه کردم
تو از خیمه رفتی، چقدر گریه کردم

نبینم که داری به هق‌هق می‌افتی
به من تا به امروز برادر نگفتی 

یه دل سیر به من بگو برادر 
می‌خوام صدات بپیچه توی لشکر

شاید فقط زینب کنه گلایه 
بگه چرا بهش نگفتی خواهر

بلند شو علمدار، به این آه جانسوز
به کوریِ چشم اونایی که امروز

توی فکر خلخال، به فکر کنیزن
می‌خوان آبروی حسینو بریزن

نظرات