ای سامره‌ات قبله‌ی دل کعبه‌ی جان‌ها
تبلیغات

ای سامره‌ات قبله‌ی دل کعبه‌ی جان‌ها

[ مهدی رسولی ]
ای سامره‌ات قبله‌ی دل، کعبه‌ی جان‌ها
ای سفره‌ی احسان تو پیوستِ جهان‌ها
ای عَبد خداوند و خداوندِ زمان‌‌ها
ای پایه‌‌ی قدر و شرفت فوق مکان‌‌ها
آگاه ز اسرارِ عیان‌ها و نهان‌‌ها
کوتاه به مدح تو و وصف تو زبان‌‌ها


ای جانِ جهان، ای همه جان‌ها به فدایت
ای نام نکویت، حَسن ای حُسن خدایت
خورشید پناه آرد در ظلِّ لوایت
امضای عبادات همه مُهر ولایت
بالاتر از آنی که بگویند ثنایت
بر اوج جلالت نرسد وَهم و گمان‌‌ها

در وصفِ تو اشیاء زبانند زبانند
جز مدحِ تو را خلق ندانند و ندانند
گل‌‌های جهان بی‌ تو خزانند و خزانند
با آن که مقام تو ندانند و ندانند
پیوسته روانند و روانند و روانند
تا دورِ مزار تو بگردند روان‌‌ها

بوی خوشِ جَنَّت ز غبارِ قدمِ توست
عیسای مسیح آنچه که دارد ز دَمِ توست
حاتم که کریم است ، گدای دِرَمِ توست
تو دست خدا هستی و هستی کَرَم توست
تنها نه فقط سامره‌‌ی دل حرم توست
هر جا نگرم از تو عیان است نشان‌‌ها
.
تو درِّ گرانمایه‌‌ی ده‌بحرِ کمالی
تو مهر فروزان سماوات جلالی
تو عبد ، ولی عبد خداوند جمالی
دوم حسن از حُسنِ خدای متعالی
احمد رُخ و حیدر یَد و صدیقه خصالی 
ای شاهدِ حُسنِ ازلت چشم زمان‌ ها

ای روی تو در بزمِ ازل شاهد و مشهود
وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود
هم قبله‌‌ی حاجاتی و هم حجتِ معبود
هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود
غیر از تو که باشد پدر مهدی موعود
مهدی که بهار آرد در فصلِ خزان‌‌ها

ای خَلق سماوات و زمین خاکِ درِ تو
ای چار علی آمده جد و پدر تو
ای منتقمِ آلِ محمّد پسر تو
پیوسته سلام از طرف دادگر تو
بر مهدی و بر نرجسِ نیکو سیَر تو
مهدی که بُوَد در کف او خط امان‌‌ها

ای در جگر شیعه شررهای غم تو
ای ارث تو از مادر تو عمر کم تو
با آن که بُوَد عرش به ظلِّ علم تو
خم شد کمر چرخ ز بار اَلَم تو
دارند به یادت همه در سینه فغان‌‌ها

افسوس که شد گلشن عمرِ تو خزانی
آه ای جگرت سوخته از سوز نهانی
دادند تو را زهر در ایام جوانی
جان شد به لبت از ستمِ دشمن جانی
شد کار محبان ز غمت مرثیه‌‌خوانی
جوشید شرار از نفس مرثیه‌ خوان‌‌ها

بگذار که با سوزِ جگر یار تو باشم
بگذار که پیوسته گرفتار تو باشم
هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم
افتاده به خاک رهِ زوّار تو باشم
با مهدیِ موعود عزادار تو باشم
هر چند بوَد شرح غمت فوق بیان‌ ها

نظرات