افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت

افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت

[ کربلایی نریمان پناهی ]
افتادی لب تشنه رو خاکا دعوا شد سرت
هجوم آوردن با نیزه ها دور پیکرت

به حال و روز مظلوم تو بین قتلگاه
کِل می کشیدن پیش چشم زینب خواهرت

تو رو حرومیای کوفه تشنه کشتنت
بی کس و تنها بین گودال گیر آوردنت

برای غارت ریختن روی جسم اطهرت
رحمی نکردن حتی به اون کهنه پیرهنت

زینب اومد بین گودال و شد حالش خراب
نیزه شکسته‌ها رو جمع کرد با قلبی کباب

هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی بی‌امان
غرق به خون افتاده بودی زیر آفتاب

اسم تو بردم زیر بارون، بارون گریه کرد
تربت گذاشتم لای قرآن، قرآن گریه گرد

ذوالجناح از میدان اومد سَر می‌کوبید زمین
مصیبتت از بس سنگینه حیوان گریه کرد

صدای هَل مِن مُعینِت اومد اصغر گریه کرد
از روی تلّ زینبیه خواهر گریه کرد

عده ای بی نصیب از گودال رفتن خیمه‌ها
پنجه ها اومد سوی زن‌ها معجر گریه کرد

وای حسین وای حسین...

نظرات