آه تو گرم است؛ قلبم داغ شد

آه تو گرم است؛ قلبم داغ شد

[ حاج محمود کریمی ]
آه تو گرم است؛ قلبم داغ شد
طاقت ما پیش صبرت، طاق شد
 
در نگاهت حرف نامعلوم چیست
استخوان مانده در حلقوم چیست
 
باورش سخت است پیرت کرده است
بغض سنگینی، اسیرت کرده است
 
با خودت این‌قدر نجوا می‌کنی
ای برادر جان! چه با ما می‌کنی
 
دست افسوس این‌قدر بر هم مزن
ین‌قدر بر سینه‌ات، محکم مزن
 
شانه‌های تو تکان دارد چرا
سینه‌ات آتشفشان دارد چرا
 
هق‌هقت با گریه‌ام درهم شده
خواهرت انگار نامحرم شده
 
ای عزیز روسفید فاطمه!
جان زینب! مو سپید فاطمه!
 
این‌همه در می‌زنم، در باز کن
رازهای بسته را سرباز کن
 
جان ما با ما بگو این‌بار: نه
من در اصرار و تو در اصرار، نه
 
چیست این غمگین‌تر از کرب‌وبلا
روضه‌ی سنگین‌تر از کرب‌وبلا
 
آه و داد و ناله و دردم بگو
ای کریم خانه! دق کردم بگو
 
تا سر این رشته زینب باز کرد
عاقبت آتشفشان لب باز کرد
 
گرچه با تو جمله‌غم‌ها گفتنی است
روضه‌ی ناگفتنی، ناگفتنی است
 
حجمی از افسوس دارد سینه‌ام
روضه‌ی ناموس دارد سینه‌ام
 
کوچه، تنگ و وقت، تنگ و راه، تنگ
کوچه، سنگ و هر دوتا دیوار، سنگ
 
کوچه، سنگ و سنگ‌تر از آن رسید
روز بود و ناگهان طوفان رسید
 
آه! آن طوفان ویرانگر چه بود؟!
کینه بود و بغض بود و کوچه بود
 
کینه با عشق علی درگیر شد
دید بابا نیست آن‌جا، شیر شد
 
چاره‌ساز آسمان، بیچاره گشت
ناگهان دیدم قباله پاره گشت
 
بغض با زخم زبان‌ها گر کشید
مادرم بر روی من، چادر کشید
 
وای! ضربی چشم‌هایی تار خورد
هم از آن پنجه، هم از دیوار خورد
 
سنگ دیواری، بلورم را شکست
نانجیب، آن‌جا غرورم را شکست
 
هر دوتا، سیلی محکم خورده‌ایم
ناسزا و زخم با هم خورده‌ایم
 
روی این چادر دوباره پا مزن
کشتی‌اش؛ این‌قدر زهرا را مزن
 
گرچه داغ سینه از شیون گذشت
گرچه صد طوفان غم از من گذشت
 
زخم از داغ حسینم می‌خوری
آه خواهر! بعد ما غم می‌خوری
 
نوبت تو می‌شود در قتلگاه
خیمه‌ها تنها و خواهر، قتلگاه
 
می‌خورد تا ذوالجناح از غم زمین
می‌خوری در بین نامحرم زمین
 
سهم تو از شمر و خولی و سنان
خیزران و خیزران و خیزران
 
در میان کوچه و بازار شام 
فکر معجر باش بین ازدحام

نظرات