ای اُمّ عشق
2302
13
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت ام البنین (س)
- سال: 1399
ای ام عشق، مادرِ سرلشکر ادب
ای سایه سار قدِ تو روی سَرِ ادب
بانوی سرسپردهی هم سنگرِ ادب
در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب
هر لحظهای که وارد بیت الحرم شدی
با احترام کردن خود محترم شدی
روز عروسیات شد و اوج عزیزیات
مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزیات
قربان این درایت و دشمن ستیزیات
رفتی به بیت عشق به شرط کنیزیات
از ابتدا به نام تو بر احترام بود
جان تو نذر خدمت چندین امام بود
در زِل نور فاطمه با غم عجین شدی
شمس الضحای مکتب حق الیقین شدی
ماه تمام چار مهجبین شدی
دادی بنین و حضرت ام البنین شدی
ام البنین شدی و به تو الطفات شد
آغوش تو پناه زنان و بنات شد
بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو
باب النجات داده کلید کرم به تو
غرق توسل است عرب تا عجم به تو
داده امام عصر خدا را قسم به تو
یعنی تو شاهراهِ نزول عنایتی
سجادهی عبادتی و باب حاجتی
عالم به حیرت است از این جان نثاریات
مادر شدی و وقف شدی بحر یاریات
جانها فدای مادرِ افتخاریات
قربان اینهمه تفضل و این سفره داریات
خورشید در تلألویی و ذره پروری
تو باب فضلی و به اباالفضل مادری
مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی
در هر بهار راویِ فصل خزان شوی
باران شوی خمیده شوی نیمه جان شوی
گریان شوی و مادرِ گریه کنان شوی
ما را ز اشک خویش تو تذکیه کردهای
خاک بقیع را تو حسینیه کردهای
بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت
گریان شدی و نالهی تو تا قبور رفت
بر پیکری که زود سرش در تنور رفت
از بس گریستی تو ز چشم تو نور رفت
آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد
بعد از حسین خانهی شادی خراب شد
بعد از حسین زنده نمودی قیام را
گریان نمود گریهی تو خاص و عام را
زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد
یعنی دوباره داغ علمدار...
زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی
نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی
یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی
چشم انتظار دیدن روی پسر شدی
اما یلان تو همه در خاک خفتهاند
در بین خاک با تنِ صدچاک خفتهاند
وقتش رسیده روضهی حساس را بخوان
در بزم گریه عطر گل یاس را بخوان
مجلس بگیر نوحهی احساس را بخوان
یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان
شرح نزول ساقی سرمست را بگو
از مرکب اوفتادن بی دست را بگو
---
برگو چگونه خاکِ عطش گریه خیز شد
جسمش چطور مرکز سقلِ ستیز شد
شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد
بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد
برگو چگونه نالهی زنها بلند شد
با پارچه سرش به روی نیزه بلند شد
ای سایه سار قدِ تو روی سَرِ ادب
بانوی سرسپردهی هم سنگرِ ادب
در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب
هر لحظهای که وارد بیت الحرم شدی
با احترام کردن خود محترم شدی
روز عروسیات شد و اوج عزیزیات
مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزیات
قربان این درایت و دشمن ستیزیات
رفتی به بیت عشق به شرط کنیزیات
از ابتدا به نام تو بر احترام بود
جان تو نذر خدمت چندین امام بود
در زِل نور فاطمه با غم عجین شدی
شمس الضحای مکتب حق الیقین شدی
ماه تمام چار مهجبین شدی
دادی بنین و حضرت ام البنین شدی
ام البنین شدی و به تو الطفات شد
آغوش تو پناه زنان و بنات شد
بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو
باب النجات داده کلید کرم به تو
غرق توسل است عرب تا عجم به تو
داده امام عصر خدا را قسم به تو
یعنی تو شاهراهِ نزول عنایتی
سجادهی عبادتی و باب حاجتی
عالم به حیرت است از این جان نثاریات
مادر شدی و وقف شدی بحر یاریات
جانها فدای مادرِ افتخاریات
قربان اینهمه تفضل و این سفره داریات
خورشید در تلألویی و ذره پروری
تو باب فضلی و به اباالفضل مادری
مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی
در هر بهار راویِ فصل خزان شوی
باران شوی خمیده شوی نیمه جان شوی
گریان شوی و مادرِ گریه کنان شوی
ما را ز اشک خویش تو تذکیه کردهای
خاک بقیع را تو حسینیه کردهای
بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت
گریان شدی و نالهی تو تا قبور رفت
بر پیکری که زود سرش در تنور رفت
از بس گریستی تو ز چشم تو نور رفت
آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد
بعد از حسین خانهی شادی خراب شد
بعد از حسین زنده نمودی قیام را
گریان نمود گریهی تو خاص و عام را
زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد
یعنی دوباره داغ علمدار...
زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی
نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی
یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی
چشم انتظار دیدن روی پسر شدی
اما یلان تو همه در خاک خفتهاند
در بین خاک با تنِ صدچاک خفتهاند
وقتش رسیده روضهی حساس را بخوان
در بزم گریه عطر گل یاس را بخوان
مجلس بگیر نوحهی احساس را بخوان
یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان
شرح نزول ساقی سرمست را بگو
از مرکب اوفتادن بی دست را بگو
---
برگو چگونه خاکِ عطش گریه خیز شد
جسمش چطور مرکز سقلِ ستیز شد
شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد
بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد
برگو چگونه نالهی زنها بلند شد
با پارچه سرش به روی نیزه بلند شد
نظرات
نظری وجود ندارد !