سید مجید بنی فاطمه

نشد از چهره

1951
6
نشد از چهره غم را بگیری
ز من اندوه عالم را بگیری
برای رفتنم این‌سو و آن‌سو
نشد مادر که دستم را بگیری

تو خوردی تیغ و پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد، مردم من اینجا
همین که از روی مرکب عزیزم
زمین خوردی، زمین خوردم من اینجا

نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را، بی هوا سر درد دارم

اگر بشکسته‌ام مانند زهرا
ببین دل خسته‌ام مانند زهرا
سرت را که روی نیزه بستند
سرم را بسته‌ام مانند زهرا

به یادت آه یک سر می‌کشیدم
که گویی از تنت پر می‌کشیدم
به هر تیری که بر جسم تو می‌رفت
من اینجا آی مادر، آی مادر می‌کشیدم

مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عباس تو ابرو ندارد
بمیرد حرمله، بد زد به چشمت
از آن لحظه، دو چشمم سو ندارد

نشد بال و پر خود را بگیرم
به دامن اصغر خود را بگیرم
من از شرمندگی پیش ربابم
نشد بالا سر خود را بگیرم

پس از تو کاش زنجیری نمی‌ماند
تو می‌خوردی و شمشیری نمی‌ماند
تمامش کاشکی خرج تو می‌شد
برای حرمله تیری نمی‌ماند

ببین مادر ز گریه آب رفته
و از سر درد‌ها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم: بچه داری
کمی آرام، تازه خواب رفته

عزیزُم، جان جانان، نور عینُم
به فرقم باد خاک عالمینُم
نگاهم مانده بر در تا بیاید
حسینم، وا حسینم، وا حسینا

داره کم کم تموم میشه
سید مجید بنی فاطمه

داره کم کم تموم میشه، یه سال چشم انتظاریمون
یه چند روز دیگه مونده، تموم شه بی‌قراریمون

آروم آروم توی سینه‌م، به پا کن خیمه غم رو
داری حس می‌کنی یا نه، صدا پای محرم رو

عجب ماهی، بکش آهی، عجب عشقی تو این حاله
تموم آرزوم موندن، تا عاشورای امساله

نمیریم و محرم باز، بگیم با اشک و با ناله
حسین جانم، حسین جانم، حسین جانم


یه آقایی توی کوفه، غریب و بی‌کس و خسته‌ست
میون کوچه ها تنهاست، همه درها به روش بسته‌ست

حسین و دعوتش کرده، ولی حالا پشیمونه
می‌خواد نامه بده، برگرد، ولی دیگه نمی‌تونه

نیا کوفه، نیا کوفه، برا تو نقشه ها دارن
اگه شیرخواره همراته، اونم زنده نمی‌ذارن

اگه اهل حرم هستن، بدون بعد از تو آوار‌ه‌ن
حسین جانم، حسین جانم، حسین جانم

ببین ارباب عالم رو، که حجش رو رها کرده
حسین فاطمه دیگه، هوای کربلا کرده

تموم روضه ها امشب، توی این حال و احواله
ببینید با زن و بچه، حسین راهی گوداله

چه معراجی، چه حجاجی، تو دشت و صحرا آواره
چه تقصیری چه احرامی، یه تیکه پیرهن پاره
حسین آورده همراهش، برا قربونی شیرخواره


(غبار کوچه ها را با گلاب اشک می‌شویم
به استقبال زینب اشک چشمانم سرازیر است
یقین دارم که می‌آید، به کوفه دختر زهرا
ولی بر بازوان او، به جرم عشق زنجیر است)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش