حاج محمود کریمی

رقیّه با قبیله

2288
21
گدای خوشه چینم تا قیامت خرمن او را
که حسرت می‌برد فردوس عطر گلشن او را

چنان مشکل گشا، باب الحوائج، کاشف الکرب است
گرفتند اولیاء اللهِ عالم دامن او را

معیّن گشته مزد فاطمیه دست این بانوست
که معنا کرده سفره دارِ زهرا بودنِ او را

امیرالمؤمنین همسر، ابوفاضل پسر، به به
بنازم این مقام و جاه و شأن احسنِ او را

عباى مرتضى را وصله که میزد همه دیدند
که نخ می‌کرد جبرائیل بعضاً سوزن او را

زیارت می‌کنم جاى رباب و نجمه و زینب
مزار اطهر او را، معلّا مدفن او را

اگر دیروز جارو کرد زیر پاى زینب را
کنون جارو کشند اینسان ملائک مسکن او را

چنان جانسوز مرثیه میان کوچه سر می‌داد
که می‌دیدند مردم گریه‌هاى دشمن او را

به او گفتند عباست، صدا میزد حسینم کو ؟
نشانش داد زینب پاره‌ى پیراهن او را

(عَمَدَ الحَدیدُ بکربلا، خَسَفَ القمر)

(تا علی اکبر و قاسم به من گفتند مادر
در دلم گفتم که اکنون واقعاً ام البنینم)

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش