محمدحسین پویانفر

آه چقدر چشم کشید‌ست علی بر رویش

1678
6
آه چقدر چشم کشید‌ست علی بر رویش
چادر بانویش نورِ سَرمد دارد

ولی افسوس که یک روضه‌ی پر غُصه‌ی بی‌حد دارد
روضه‌ای بد دارد

ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین

چه شده ، طعمه‌ی بی‌باکی شد
یک نفر کاش بگوید که چرا خاکی شد

پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعله‌ای آورد و به جانِ در زد

در آتش‌زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد و حسن بر سر زد

دید در کَنده نشد
ضربه‌ی دیگر خورد وای که محکم‌تر زد

قُنفُذ از راه از آن لحظه که آمد می‌زد
تازه می‌کرد نفس را مجدد می‌زد

وای از دست مُغَیره چقدر بد می‌زد
جای هرکس که در آن روز نمی‌زد می‌زد

یکی بیاد تو کوچه‌ها به مادرم کمک کنه
دست بابام و وا کنه مُغَیره رو جدا کنه

چندتایی زدند با پا در
تا که افتاد روی زهرا در

همه کج رفتن حتی میخ
همه لج کردن حتی در

بعد یک عمر مراعات کنیزان حرم
فِضّه‌ی خادمه آخر به چه کاری افتاد

دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
ظاهرا جَدّ اطهرش هم بود
پدرش بود مادرش هم بود

تا که افتاد روی گونه‌ی راست
بین مقتل برادرش هم بود
خواهرش بود و ذبح را می‌دید
دَم گودال دخترش هم بود

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش