سید مجید بنی فاطمه

نگاه بی رمق و دست بی رمق داری

1714
7
نگاه بی‌رمق و دست بی‌رمق داری
شباهتی چه صمیمانه با شفق داری

اگرچه قصۀ فتح علی شنیدنی است
شکست تازۀ امروز نیز دیدنی است

چه شد که زندگیت را ز سر نمی‌گیری؟
و مرغکان مرا زیر پر نمی‌گیری؟

فضای سینۀ من گرم درد و آه شده
بسان بازوی تو روز من سیاه شده

مرو که موج نیازم به راه می‌افتد
پس از تو یوسف اشکم به چاه می‌افتد

پس از تو خواب نماز وُتَیره می‌بینم
شعف به قنفذ و شور مغیره می‌بینم

منم ز روی تو شرمنده چون در آتش و دود
تو سوختی و علی دید و باز صبر نمود

تو سوختی و علی سوخت با تمام وجود
که کاش راه گریزی میان آتش بود

که کاش مرغ دلی ناله در قفس نزند
زنی میان آتش نفس نفس نزند

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش