تو کوچمون اومدن
1415
2
- ذاکر: روح الله بهمنی
- سبک: واحد
- موضوع: فاطمیه
- سال: 1400
تو کوچمون اومدن
این خونه رو چشم زدن
ما هر چی خوبی کنیم
مردم این شهر بدن
این خونه حقّش هیزم و
حقّش آتیش و دود نبود
گلی که پیغمبر امانت
داده بود کبود نبود
دیدن که خوشبختیم عزیز
گفتن خرابش میکنیم
علی رو تو مدینه از
خجالت آبش میکنیم
بد زدنت
جلو چشای حسنت
ناحِلةُالجِسم شدی و
چیزی نموند از بدنت
آه فاطمه
غم من و چاه فاطمه
روضهی جانکاه فاطمه
آه فاطمه آه فاطمه
(فاطمه جان من نرو)
فاطمه حیدر که داشت
این خونه خُب در که داشت
بدونِ اذن اومدن
این زن که شوهر که داشت
تو پشت در بودی زدن
انگار نبود این کافی و
نمیدونم چرا زدن
اون لگد اضافی رو
چند ضربه محکمتر زدن
بد کاری با حیدر کنن
یه کاری کردن با غلاف
غسل تو رو سختتر کنن
فقط یه خواهش همین
اشک حسن رو ببین
بهم نگفتی چی شد
تو کوچه خوردی زمین
دیگه باید بگیم روزای
خوب ما یادش بخیر
از بعد کوچه خندههای
مجتبی یادش بخیر
شب تولد حسین
اون لحظهها یادش بخیر
رفتیم برای اولین
بار کربلا یادش بخیر
آه کربلا
حسین تشنه بیردا
مادرو میزنه صدا
میخوره نیزه بیهوا
آه فاطمه
دورشو میگیرن همه
یکی بیدست تو کربلا
یکی بیدست تو علقمه
این خونه رو چشم زدن
ما هر چی خوبی کنیم
مردم این شهر بدن
این خونه حقّش هیزم و
حقّش آتیش و دود نبود
گلی که پیغمبر امانت
داده بود کبود نبود
دیدن که خوشبختیم عزیز
گفتن خرابش میکنیم
علی رو تو مدینه از
خجالت آبش میکنیم
بد زدنت
جلو چشای حسنت
ناحِلةُالجِسم شدی و
چیزی نموند از بدنت
آه فاطمه
غم من و چاه فاطمه
روضهی جانکاه فاطمه
آه فاطمه آه فاطمه
(فاطمه جان من نرو)
فاطمه حیدر که داشت
این خونه خُب در که داشت
بدونِ اذن اومدن
این زن که شوهر که داشت
تو پشت در بودی زدن
انگار نبود این کافی و
نمیدونم چرا زدن
اون لگد اضافی رو
چند ضربه محکمتر زدن
بد کاری با حیدر کنن
یه کاری کردن با غلاف
غسل تو رو سختتر کنن
فقط یه خواهش همین
اشک حسن رو ببین
بهم نگفتی چی شد
تو کوچه خوردی زمین
دیگه باید بگیم روزای
خوب ما یادش بخیر
از بعد کوچه خندههای
مجتبی یادش بخیر
شب تولد حسین
اون لحظهها یادش بخیر
رفتیم برای اولین
بار کربلا یادش بخیر
آه کربلا
حسین تشنه بیردا
مادرو میزنه صدا
میخوره نیزه بیهوا
آه فاطمه
دورشو میگیرن همه
یکی بیدست تو کربلا
یکی بیدست تو علقمه
نظرات
نظری وجود ندارد !