حاج منصور ارضی

مبهوت شده عقل ز یکتایی تو

1874
44
مبهوت شده عقل ز یکتایی تو
وامانده ز خلقت معمایی تو

مستورگی‌ات تحیر ایجاد نمود
عالم چه‌کند زمان پیدایی تو؟

تو علّت بهت انبیایی زهرا
عقلی نرسد به عمق ژرفایی تو

هر چند رسول پای معراجی داشت
او نیز ندارد پای همپایی تو

ای دخت نبی قیام می‌کرد نبی
از مرتبه‌ی اُمّ ابیهایی تو

تو نوری و بر علی تجلی می‌کرد
روزی سه چهار وعده زهرایی تو

بر شانه تو عرش خدا پا برجاست
هر چند خمیده قدّ طوبایی تو

خرمای بهشت را هبه کردی و شد
سلمان متحیر از پذیرایی تو

باگریه خویش انقلابی کردی
شد وقف علی دو چشم دریایی تو

با آن همه درد تا اُحد می‌رفتی
حیران شده‌ام ز راهپیمایی تو

آیات تنت شکسته نستعلیق است
هرچند نبود خط به خوانایی تو

مشغول حفاظتند از چهار جهت
خیل ملک از شئون حورایی تو

با این همه پس چه شد که سیلی خوردی؟
ناپاک کجا، حریم عذرایی تو؟

با صورت تو چه کرد آن دست لئیم؟
انگار گرفته است بینایی تو

پروانه شدی زدی به آتش خودرا
چون فاطمه بود نام دنیایی تو

آه ای زمین فتاده به من آسمان بده
طوبای من دوباره مرا سایه‌بان بده

از بستر تو لاله دمیده فقط بمان
مانند قبل فقط دل به دل باغبان بده

آه ای امانتی خدا دیده بازکن
ای حس امنیت به غریبت امان بده

آتش گرفته بی تو مدینه جهنّم است
چشمی گشا بهشت خدا را نشان بده

اطفال تو غذای درستی نخورده اند
با عطر دست خویش به اطفال نان بده

خانه به لطف خادمه‌ها جمع شد ولی
ای روح من بلند شو به خانه جان بده

مرهم درست کرده‌ام از اشک های خویش
کمترمرا حواله به این و آن بده

عزم الکثیر، نیت جبران نموده‌ام
اندازه یکی دو سه روزی امان بده

حوریه‌ جان اگر ترک دنده‌ات گذاشت
شرح غم شکستگی استخوان بده

منبع: سایت عقیق

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش