می خواهم از مدینه خداحافظی
5148
51
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: فاطمیه
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1400
میخواهم از مدینه خداحافطی کنم
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم
از مردم مدینه از این شهر خستهام
از روزگار و مردمشان چشم بستهام
مشکل شدست حل شدن مشکلات من
باید که چاره کرد به عجّل وفات من
از حال و روز تب زدهام تاب رفته است
از چشمهای خستهی من خواب رفته است
سه ماه ونیم مرگ شده آرزوی من
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
سه ماه و نیم دست به پهلو گرفتهام
از همسر غریب خودم رو گرفتهام
سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط
روزی هزار مرتبه جان باختم فقط
سه ماه و نیم پیکر افتاده میبرم
خود را کشان کشان سر سجّاده میبرم
خود را برای پر زدن آماده کردهام
جوشن نوشتهام کفن آماده کردهام
میخواهم از حبیب خداحافظی کنم
از حیدر غریب خداحافظی کن
خیلی شکسته پر شدم الوداع علی
آمادهی سفر شدم الوداع علی
نه سال سایهات به سرم بود یا علی
نام تو ذکر هر سحرم بود یا علی
نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود
درخانهی تو زندگی من چه خوب بود
نه سال در کنار تو من غم نداشتم
چیزی میان زندگیام کم نذاشتم
نه سال بی قرار خلوص تو بودهام
خانوم خانهی تو عروس تو بودهام
من را ببخش میروم و میگذارمت
ای پاره پاره دل به خدا میسپارمت
من خویش را روانه سوی قبر میکنم
امّا برای تو طلب صبر میکنم
شرمنده که غسل من افتاد گردنت
آرام کردن حسن افتاد گردنت
امشب به بازویم که رسیدی حلال کن
بر زخم پهلویم که رسیدی حلال کن
با دیدن کبودی رویم صبور باش
دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش
با استخوان شکسته مواجه شدی ببخش
با خون لخته بسته مواج شدی ببخش
مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا
اصلا به جای غسل تیمم بده مرا
بالی که سوخته است وبال تو میشود
اندوه فاطمه همه مال تو میشود
من را ببخش زحمت تابوت میکشی
خود را کنار من روی زانوت میکشی
آهسته بر جنازهی زهرا نماز کن
وقت وداع بند کفن را تو باز کن
آرام زینب و حسنم را صدا بزن
با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن
بالا سر جنازهام از کربلا بگو
از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو
آتش بزن به روضهی خود عالمین را
از جای من ببوس گلوی حسین را
از میخ و زخم سینه خداحافظی کنم
از مردم مدینه از این شهر خستهام
از روزگار و مردمشان چشم بستهام
مشکل شدست حل شدن مشکلات من
باید که چاره کرد به عجّل وفات من
از حال و روز تب زدهام تاب رفته است
از چشمهای خستهی من خواب رفته است
سه ماه ونیم مرگ شده آرزوی من
پایین نرفته آب خوشی از گلوی من
سه ماه و نیم دست به پهلو گرفتهام
از همسر غریب خودم رو گرفتهام
سه ماه و نیم سوختم و ساختم فقط
روزی هزار مرتبه جان باختم فقط
سه ماه و نیم پیکر افتاده میبرم
خود را کشان کشان سر سجّاده میبرم
خود را برای پر زدن آماده کردهام
جوشن نوشتهام کفن آماده کردهام
میخواهم از حبیب خداحافظی کنم
از حیدر غریب خداحافظی کن
خیلی شکسته پر شدم الوداع علی
آمادهی سفر شدم الوداع علی
نه سال سایهات به سرم بود یا علی
نام تو ذکر هر سحرم بود یا علی
نه سال عشق ما دو نفر بی غروب بود
درخانهی تو زندگی من چه خوب بود
نه سال در کنار تو من غم نداشتم
چیزی میان زندگیام کم نذاشتم
نه سال بی قرار خلوص تو بودهام
خانوم خانهی تو عروس تو بودهام
من را ببخش میروم و میگذارمت
ای پاره پاره دل به خدا میسپارمت
من خویش را روانه سوی قبر میکنم
امّا برای تو طلب صبر میکنم
شرمنده که غسل من افتاد گردنت
آرام کردن حسن افتاد گردنت
امشب به بازویم که رسیدی حلال کن
بر زخم پهلویم که رسیدی حلال کن
با دیدن کبودی رویم صبور باش
دیدی اگر که سوخته مویم صبور باش
با استخوان شکسته مواجه شدی ببخش
با خون لخته بسته مواج شدی ببخش
مرهم به زخم آتش هیزم بده مرا
اصلا به جای غسل تیمم بده مرا
بالی که سوخته است وبال تو میشود
اندوه فاطمه همه مال تو میشود
من را ببخش زحمت تابوت میکشی
خود را کنار من روی زانوت میکشی
آهسته بر جنازهی زهرا نماز کن
وقت وداع بند کفن را تو باز کن
آرام زینب و حسنم را صدا بزن
با گریه طفل بی کفنم را صدا بزن
بالا سر جنازهام از کربلا بگو
از تشنگی و خنجر و از بوریا بگو
آتش بزن به روضهی خود عالمین را
از جای من ببوس گلوی حسین را
نظرات
نظری وجود ندارد !