شب و کابوس از چشم من کم سو نمی افتد
3026
63
- ذاکر: حاج محمود کریمی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: فاطمیه
- مناسبت: شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
- سال: 1400
شب و کابوس از چشم منِ کمسو نمیافتد
چه دردی دارد آن کوچه، که با دارو نمیافتد
جماعت داشت میآمد، دلم لرزید میگفتم
که بیخود راهِ نامردی، به ما اینسو نمیافتد
کشیدم قد به روی پایم و، آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِّ بادهِ سیلیاش بر گونه میافتد
نشد حایل کند دستش، گرفته بود چادر را
که وقتی دست حایل شد، کسی با رو نمیافتد
به روی شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد اون نمیافتد
سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم
وگرنه مادری در کوچه با زانو نمیافنتد
میان خاک میگردیم و میگویند چه ضَربی داشت
خدایا گوشواره اینقدر آنسو نمیافتد
(وای، مادر، مادر)۴
چه دردی دارد آن کوچه، که با دارو نمیافتد
جماعت داشت میآمد، دلم لرزید میگفتم
که بیخود راهِ نامردی، به ما اینسو نمیافتد
کشیدم قد به روی پایم و، آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِّ بادهِ سیلیاش بر گونه میافتد
نشد حایل کند دستش، گرفته بود چادر را
که وقتی دست حایل شد، کسی با رو نمیافتد
به روی شانهام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد اون نمیافتد
سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم
وگرنه مادری در کوچه با زانو نمیافنتد
میان خاک میگردیم و میگویند چه ضَربی داشت
خدایا گوشواره اینقدر آنسو نمیافتد
(وای، مادر، مادر)۴
نظرات
نظری وجود ندارد !