حسین محمدی فام

هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی

2330
9
هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند
آیینه‌ی تمام نمای خدا تویی

میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای
تا چشم کار می‌کند ای آشنا! تویی

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه‌ی فقاهت آلِ عبا تویی

غیر از علی نبود کسی هم‌طراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی ست در دل آیینه، یا تویی؟

شوق شریفِ رابطه‌های حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهورِ زمزمه‌های زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

شوق تلاوت تو، شفا می‌دهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
می‌گفت مادرم به تضرع: بیا، تویی

آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریب‌وار
می‌گفت صبح زود به باد صبا، تویی

هنگام حشر جز تو شفاعت‌کننده نیست
تنها تویی شفیعه‌ی روز جزا، تویی

در خانه‌ی تو گوهر بعثت نهفته است
رازِ رسالت همه‌ی انبیا تویی

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
بی تو چه می‌کنند؟ تویی کیمیا، تویی

قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشفِ همه آیه‌ها تویی

درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی

من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی

پهلو شکسته‌ای تو و من دل شکسته‌ام
دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی

ذکر زکیّه‌ی تو شب و روز با من است
بی‌تاب و گرم در نفس من رها تویی

کی می‌کنم نگاه به این لُعبتان کور
با من در این سراچه‌ی بازیچه تا تویی

پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی

گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمی‌گذاشت بگویم «شما» تویی

باری، کجاست بقعه‌ی قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی

*******
شاعر: مرتضی امیری اسفندقه

******

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش