حاج محمود کریمی

داریم به دل گرمی طوفان نجف را

2234
24
داریم به دل گرمی طوفان نجف را
داریم به لب مدحت سلطان نجف را

داریم به سجده به ایوان نجف را
خوردیم فقط شکر خدا نان نجف را

ما نان علی خورده، نمک گیر غدیرم
سوگند به زهرا همه درگیر غدیریم

باید به در خانه‌‌ی زهرا بنشینیم
تا لطف خدا را به تماشا بنشینیم

تا در خنک سایه‌‌ی طوبی بنشینیم
تا ظِلّ قیامت همه بالا بنشینیم

بوسیدن دستان شما واجب عینی است
تعظیم تو بر شیر خدا واجب عینی است

دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است
آن دخترکی که شده مادر فقط این است

کفوی که شده معنی حیدر فقط این است
یاسی که شده قبله‌ی قمصر فقط این است

خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت
از نور رخت یازده آئینه خدا ساخت

بالاتر از آن خط که نوشتند، تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند، تو هستی

با نقطه‌ی با ، نقطه‌ی پیوند تو هستی
آئینه‌ی قدی خداوند تو هستی

چیزی به جز از نور خداوند نداری
سوگند به توحید مانند نداری

بانو چه شگفت است هبوطی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری

یا جمع جلال و جبروتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که داری

ای آنکه به تو تکیه کند شیر خداوند
ای خطبه‌ی تو غیرتِ شمشیر خداوند

از روز ازل هر تپشت یاد علی بود
نبضت ، ضربانت ، نفست ناد علی بود

این هشت فلک فاطمه آباد علی بود
خانم همه‌‌ی حرفِ تو فریاد علی بود

از ریشه‌ی آن چادر اگر ریشه‌ی شیعه است
از خطبه‌ی برّنده‌ ات اندیشه‌ی شیعه است

در سینه اگر آتشی از شور تو داریم
در دست اگر رایتِ منصور تو داریم

ما چشم فقط جانب منشور تو داریم
دردیم چه غم، نور علی نور تو داریم

از بارشت ای ابر، پر از لاله شد این باغ
از لطف نگاه تو چهل ساله شد این باغ

هرجا که بلند است، به زیر قدم ماست
بر هر چه سه تیغ است، شکوه علم ماست

هر بیش که آرند دراین پهنه کم ماست
موجیم که آسودگیِ ما، عدم ماست

ما درس جز از محضر اسلام نگیریم
ما زنده برآنیم، که آرام نگیریم

هر باد مخالف شده جوشن به تن ما
هر لاله توان داد به برخاستن ما

با ماست همیشه نفس بت شکن ما
در سایه‌‌ی زهراست تمام وطن ما

صائب چه خوش آورد ز شرح جگر ما
آسایش منزل نبود در سفر ما

یک روز از این ظلم گران هیچ نماند
از دشمن اسلام نشان هیچ نماند

از آل فلان آل فلان هیچ نماند
از حسرت این پیر و جوان هیچ نماند

یک روز از این دل پر پرواز بسازیم
در خاک بقیع چار حرم باز بسازیم

گفتید که: سرگرم پریشانی خویشم
سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم

شرمنده‌ی جانان ز گران جانی خویشم
دل بسته‌‌ی یاران خراسانی خویشم

یاران خراسانی‌ات امروز به گوشند
لب تر بکنی پای شما مرگ بنوشند

********
شاعر: حسن لطفی

*********

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش