بزا بابام از سفر بیاد
1401
7
- ذاکر: روح الله بهمنی
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- سال: 1394
بزا بابام از سفر بیاد
دیگه سیلی نمیخورم
نمیمونه زیرِ دست و پا چادرم
از صبح منمو تازیونه
میگم چرا غروب نمیشه
اِنقدر منو زدن صورتِ
کبودِ من، که خوب نمیشه
بابا سرگردونم
بابا تو ویرونم
چی میخوان از جونم، نمیدونم
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
بزا بابام از سفر بیاد
میبینه حالِ زارمو
میآدشو پس میگیره گوشوارمو
دیدم پیرزنِ یهودی
با سنگ تو رو، نشون گرفته
دیدم به روی نیزه، بابا
همه سرت رو خون گرفته
بابا، زمینگیرم
بابا، پیرِ پیرم
چرا زودتر پس من، نمیمیرم
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
بزا بابام از سفر بیاد
منو از اینجا میبره
یه لباسِ نو برای من میخره
طشتِ زَر و سرِ بریده
به یادِ مجلسِ یزیدم
برده فروشا دورِمونن
نگم چه حرفایی شنیدم
بابا، وای از غمها
بابا، موندم تنها
صورت و پهلومه، مثِ زهرا
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
دیگه سیلی نمیخورم
نمیمونه زیرِ دست و پا چادرم
از صبح منمو تازیونه
میگم چرا غروب نمیشه
اِنقدر منو زدن صورتِ
کبودِ من، که خوب نمیشه
بابا سرگردونم
بابا تو ویرونم
چی میخوان از جونم، نمیدونم
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
بزا بابام از سفر بیاد
میبینه حالِ زارمو
میآدشو پس میگیره گوشوارمو
دیدم پیرزنِ یهودی
با سنگ تو رو، نشون گرفته
دیدم به روی نیزه، بابا
همه سرت رو خون گرفته
بابا، زمینگیرم
بابا، پیرِ پیرم
چرا زودتر پس من، نمیمیرم
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
بزا بابام از سفر بیاد
منو از اینجا میبره
یه لباسِ نو برای من میخره
طشتِ زَر و سرِ بریده
به یادِ مجلسِ یزیدم
برده فروشا دورِمونن
نگم چه حرفایی شنیدم
بابا، وای از غمها
بابا، موندم تنها
صورت و پهلومه، مثِ زهرا
(بابا، دارم میمیرم) 3 بابا
***
نظرات
نظری وجود ندارد !