گرفته دل هفت آسمون امام رضا میشه روضه خون برای اون آقایی که شد معذب فی قعر السّجون از این زندون به اون زندون - پیرمرد - از پا - افتاد دیگه از بس لگد خورده - نفساش - بالا - نمیاد ۲ بارون اشکه / رو گونههاش سرازیر از دست زنجیر / دیگه شده زمینگیر ذِی الساق المَرضوض / وَ ظُلَمِ المَطامیر آه و واویلا / امون از این مصیبت ۳ یه عمره توو سینش ماتمه پای مناجات و زمزمه میاد به سراغش دشمنو میگه زیر لب یا فاطمه دستشو میبره بالا - بی هوا - سیلی - میزنه به یاد غربت مادر - بی صدا - گریه - میکنه ۲ از کار دنیا / دیگه شده دلش سیر شبهای آخر / شده براش نفسگیر ذِی الساق المَرضوض / وَ ظُلَمِ المَطامیر آه و واویلا / امون از این مصیبت ۳ جونش رو لبه از روضه ها میگیره توی زندون عزا عمامشو میذاره زمین به یاد شهید کربلا روضه میخونه و لطمه - میزنه - مثل - زینب یاد اون جسمی که افتاد - به زیر - پای - مرکب ۲ از عمق سینش / میکشه آه دلگیر مثل زینب شد / با یاد روضهها پیر ذِی الساق المَرضوض / وَ ظُلَمِ المَطامیر آه و واویلا / امون از این مصیبت 3 منبع:موسسه ادبیات آیینی بیپلاک