به هوای حرم سامره
9278
150
- ذاکر: محمدرضا بذری
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسن عسکری (ع)
- مناسبت: شهادت امام عسکری علیه السلام
- سال: 1400
به هوای حرم سامره برخواستهایم
روضه غربت تو حال عجیبی دارد
هرکه نامش حسن است،ارث غریبی دارد
جان به قربان دلت، جان به فدای سر او
فرقها داشت نگاه تو و چشم تر او
که تفاوت بکند همسر تو همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنی بین بقیع است که او بیحرم است
یا حسن آه تو پرداختنی میخواهد
یا حسن داغ تو بر سر زدنی میخواهد
یا حسن نام تو دور از وطنی میخواهد
یا حسن روضه تو سوختنی میخواهد
دل تو تنگ مدینهست که دلگیر شدی
مادری هستی حسن جان، تو اگر پیر شدی
اصلا این غصه به پیمانه تو ریختهاند
اصلا آقا سر پروانه تو ریختهاند
شعله بر دامن کاشانه تو ریختهاند
چهل نفر در وسط خانه تو ریختهاند
راه ناموس تو را، بسته کسی در کوچه
کوچه ای بود مدینه که زنی خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنی خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنی خورد زمین
حسن عسکری آنجا حسنی خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند
گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند
مرا مغیره چو بیند به خنده میگوید
حسن سلام مرا خدمت پدر برسان
نفس میزد، تو را میزد مغیره
و قنفذ را صدا میزد مغیره
از این اوضاع چادر، خوب پیداست
که با پا بی هوا میزد مغیره
الهی گنج در گنجینهام سوخت
میان شعلهها آئینهام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرورفت
که محسن گفت مادر سینهام سوخت
مثلا تو رو تاب میدم
مثلا به تو آب میدم
مثلا تو صدام کردی
من با خنده جواب میدم
مثلا عمو برگشته
شدم آره خیالاتی
مثلا همه جمعیم و
توی آغوش بابایی
لالایی گلم
تشنه یه جرعه آب، علی
لالایی گلم
بیا بغلم بخواب، علی
وسط میدون صدا بموئه الهی مار بمیره
سالم بورده سر جدا بموئه الهی مار بمیره
گهره آماده هکردمه تیسه الهی مار بمیره
وچه او بخرده ونه باخسه الهی مار بمیره
وچه میشناره قربون زوئه دست و پا ره قربون
لالا لالا گل لاله مامان گره
روضه غربت تو حال عجیبی دارد
هرکه نامش حسن است،ارث غریبی دارد
جان به قربان دلت، جان به فدای سر او
فرقها داشت نگاه تو و چشم تر او
که تفاوت بکند همسر تو همسر او
طعنه بسیار شنیده دل غم پرور او
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنی بین بقیع است که او بیحرم است
یا حسن آه تو پرداختنی میخواهد
یا حسن داغ تو بر سر زدنی میخواهد
یا حسن نام تو دور از وطنی میخواهد
یا حسن روضه تو سوختنی میخواهد
دل تو تنگ مدینهست که دلگیر شدی
مادری هستی حسن جان، تو اگر پیر شدی
اصلا این غصه به پیمانه تو ریختهاند
اصلا آقا سر پروانه تو ریختهاند
شعله بر دامن کاشانه تو ریختهاند
چهل نفر در وسط خانه تو ریختهاند
راه ناموس تو را، بسته کسی در کوچه
کوچه ای بود مدینه که زنی خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنی خورد زمین
فاطمه با لگد بد دهنی خورد زمین
حسن عسکری آنجا حسنی خورد زمین
قسمت این بود که او درد و محن جمع کند
گوشوار از وسط کوچه حسن جمع کند
مرا مغیره چو بیند به خنده میگوید
حسن سلام مرا خدمت پدر برسان
نفس میزد، تو را میزد مغیره
و قنفذ را صدا میزد مغیره
از این اوضاع چادر، خوب پیداست
که با پا بی هوا میزد مغیره
الهی گنج در گنجینهام سوخت
میان شعلهها آئینهام سوخت
چنان مسمار در قلبم فرورفت
که محسن گفت مادر سینهام سوخت
مثلا تو رو تاب میدم
مثلا به تو آب میدم
مثلا تو صدام کردی
من با خنده جواب میدم
مثلا عمو برگشته
شدم آره خیالاتی
مثلا همه جمعیم و
توی آغوش بابایی
لالایی گلم
تشنه یه جرعه آب، علی
لالایی گلم
بیا بغلم بخواب، علی
وسط میدون صدا بموئه الهی مار بمیره
سالم بورده سر جدا بموئه الهی مار بمیره
گهره آماده هکردمه تیسه الهی مار بمیره
وچه او بخرده ونه باخسه الهی مار بمیره
وچه میشناره قربون زوئه دست و پا ره قربون
لالا لالا گل لاله مامان گره
نظرات
نظری وجود ندارد !