حنیف طاهری

من نیمه جان مسافر از ره رسیده ام

3828
32
من نیمه جان مسافر از ره رسیده ام
بانوی سر شکسته هجران کشیده ام

من شمع شام غربت اهل خرابه ام
کز جان و دل به پای یتیمان چکیده ام

من پا به پای دخترکان برادرم
بر روی خارهای مقیلان دویده ام

جان کنده ام که زنده رسیدم به کربلا
شاهد قد خمیده و رنگ پریده ام

ای غایب از نظر نظری کن به خواهرت
زینب نشته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سر به صنوبرت

نشناختی مرا ز پس این چروک ها
من زینب تو ام ز چه رو نیست با باورت

لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو
آره دگر بگو که از آن گوید اکبرت

این زن که لطمه میزند اینگونه بر خودش
او کیست مجمعست عروس برادرم

آقا سکینه جمله ی اشکش سوالی است
یعنی کجاست قبر علمدار لشکرت

در کربلا هنوز زنی گریه می کند
زینب کش است ناله ی محزون مادرت

پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دست من بگیر بغایای دخترت


ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود
آوردم برای تو ته مانده ی سرت

بگرفتم از امام زمان حکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت

باید دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم که بوسه بگیرم ز حنجرت

من نیز با تو کشته شدم روز واقعه
اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت

دل شوره داشتم مبادا کنار تو
چشم رباب باز بیوفتد به اصغرت

دیگر پس از تو سایه نشینی نمیکند
از بس که بر تو وفا داره همسرت

لبیک یاحسین.....
*******

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش