با اینکه سنگ خوردم
1617
18
- ذاکر: مهدی رسولی
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت رقیه (س)
- مناسبت: شب سوم محرم
- سال: 1399
با اینکه سنگ خوردم
سنگ تو رو به سینه زدم
با سرِ پر از خون اومدی
با یه دلِ پرخون اومدم؛
استقبالت
بابایی بگو خوبه حالت؟
چقده من این چندروز گشتم دنبالت
نصف جون شدم، آخه این رسمِشه
بعد رفتنت، سرم تیر میکِشه
میزنن منو، میگن این حقّشه
دیگه بی من نرو باشه، دیگه تنهام نذار باشه
بغلم کن بازم بابا، حتی واسه یه بار باشه
*
خوب شد که برگشتی
دوباره روی پات میشینم
دوباره منو ناز میکنی
نکنه دارم خواب میبینم
نه؛ بیدارم
اومده کنار من یارم
دخترای شامی دیدید بابا دارم
با سر اومدی، سروسامون من
پا گذاشتی رو، چشِ پرخون من
روی خاک نَشین، پاشو مهمون من
بابا دستای من حتی، اگه زخم از طناب باشه
روی نیزه نخوابیدی، روی دستم بخواب باشه
*
شاعر : حمید رمی
سنگ تو رو به سینه زدم
با سرِ پر از خون اومدی
با یه دلِ پرخون اومدم؛
استقبالت
بابایی بگو خوبه حالت؟
چقده من این چندروز گشتم دنبالت
نصف جون شدم، آخه این رسمِشه
بعد رفتنت، سرم تیر میکِشه
میزنن منو، میگن این حقّشه
دیگه بی من نرو باشه، دیگه تنهام نذار باشه
بغلم کن بازم بابا، حتی واسه یه بار باشه
*
خوب شد که برگشتی
دوباره روی پات میشینم
دوباره منو ناز میکنی
نکنه دارم خواب میبینم
نه؛ بیدارم
اومده کنار من یارم
دخترای شامی دیدید بابا دارم
با سر اومدی، سروسامون من
پا گذاشتی رو، چشِ پرخون من
روی خاک نَشین، پاشو مهمون من
بابا دستای من حتی، اگه زخم از طناب باشه
روی نیزه نخوابیدی، روی دستم بخواب باشه
*
شاعر : حمید رمی
نظرات
نظری وجود ندارد !